نمایشگر دسته ای مطالب

بازگشت به صفحه کامل

گزارشی از همایش پیوندهای فکری و فرهنگی ایران با آسیای مرکزی و قفقاز

گزارشی از همایش پیوندهای فکری و فرهنگی ایران با آسیای مرکزی و قفقاز


 

 

دانشکده حقوق و علوم سیاسی برگزار کرد

همایش بین‌المللی پیوندهای فکری و فرهنگی ایران با آسیای مرکزی  و قفقاز

 

 

با همکاری پژوهشکده تاریخ اسلام، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و انستیتو ایران شناسی اتریش

 

همایش  بین‌المللی «پیوندهای فکری و فرهنگی ایران با آسیای مرکزی  و قفقاز» از سوی «مرکز مطالعات اوراسیای مرکزی» با همکاری  «پژوهشکده تاریخ اسلام»، «دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران» و «انستیتو ایران شناسی اتریش» در روز 11 اردیبهشت 1398 در مرکز عالی مطالعات بین‌المللی دانشکده حقوق و علوم سیاسی برگزار شد. در این همایش آقای دکتر خوزه کوتیاس استاد دانشگاه آلیکانته اسپانیا، آقای محمدحسین صادقی دانشجوی دکتری دانشگاه تهران، خانم دکتر نیگار گوزالووا  استاد آکادمی علوم جمهوری آذربایجان، آقای دکتر سلیم گونگرولر استاد دانشگاه کوچ ترکیه و آقای دکتر سیدعلی مزینانی پژوهشگر وابسته به پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس دانشگاه عالی دفاع ملی برگزار شد. در ابتدای این نشست خانم دکتر کولایی با خیرمقدم به مهمانان، با طرح بحث در زمینه‌ پیوندهای فرهنگی ایران با آسیای مرکزی و قفقاز از دکتر خوزه کوتیاس دعوت کردند نقطه‌نظرهای خود را طرح کنند.

 

در ابتدای نشست آقای دکتر خوزه کوتیاس با تشکر از مرکز مطالعات اوراسیای مرکزی نکاتی را با موضوع «سفر آدولف ریوادنیلا، دیپلمات و جهانگرد اسپانیایی به ایران و قفقاز در سده نوزدهم میلادی» ارائه دادند. ایشان با مرور مناطقی که آدولف  ریوادنیلا از آنها بازدید کرده، به اسنادی اشاره کردند که او در جریان مطالعات میدانی خود جمع‌آوری کرده است. دکتر کوتیاس گفتند: «در نخستین اقامت در ایران، گزارش وضعیت اقتصادی و سیاسی این کشور مورد نظر قرار گرفت. این مقام اسپانیایی در دو سال، برای شناخت جغرافیای کشور و وضعیت اقتصاد به شهرهای همدان، کرمانشاه، بروجرد، خرم آباد، ذزفول، بوشهر شیراز کرمان و یزد سفر کرد.بر همین اساس آدولف ریوادنیلا تحلیلی از ارتش، شهرها، جامعه و بسیاری از مسایل دیگر ارائه کرده است».

در ادامه جناب آقای محمدحسین صادقی سخنرانی خود را با عنوان «عناصر فرهنگی ایران در قفقاز بنا بر روایات اولیا چلبی» ارائه کردند. از نظر ایشان: «سیاحتنامهها (سفرنامهها) از جمله منابعی هستند که در مطالعات تاریخی از جایگاهی ویژه و انکار ناشدنی برخوردارند. سیاحتنامه اولیا چلبی نیز از جمله سیاحتنامه‌هایی است که نمی‌توان ارزش آن را در مطالعات تاریخی، به ویژه مطالعات مربوط به دوره عثمانی و حکومت‌های معاصرش مانند صفویان، نادیده گرفت. اولیا چلبی طی سفر طولانی خود، مدتی را در قفقاز گذراند و شرح مشاهده خود در این منطقه را به نگارش در آورده است. از خلال روایتی که اولیا چلبی درباره قفقاز ارائه داده است، می‌توان آگاهی‌های ارزشمندی درباره جغرافیا، تاریخ، فرهنگ، اقتصاد و نوع زندگی اجتماعی ساکنان این منطقه به دست آورد. در زمان حضور اولیا چلبی در قفقاز، بیشتر قسمت‌های این منطقه زیر حکمروایی حکومت ایرانی صفوی قرار داشته و دیگر نواحی نیز از نفوذ سیاسی و فرهنگی آن خالی نبود. براساس گزارش‌های این سیاحتنامه، رواج معماری ایرانی، حضور قابل توجه اساطیر ایرانی در فرهنگ جوامع مختلف، انتخاب نام‌های ایرانی از سوی اهالی، طبخ غذاهای ایرانی، برگزاری مراسم جشن و سوگواری مختلف مطابق رسوم ایرانی و باور ساکنان به حق حاکمیت صفویان بر آنان، از جمله عناصر فرهنگی ایرانی در قفقاز به شمار می آیند».

 

سخنران بعدی خانم دکتر نگار گوزالووا  استاد آکادمی علوم جمهوری آذربایجان بحث خود را با عنوان «نوادگان بهمن میزرا به عنوان شخصیت‌های برجسته در زندگی اجتماعی و سیاسی آذربایجان روسیه» طرح کردند. از نظر دکتر گوزالووا «بهمن میرزای قاجار، سیاستمدار، فرمانده نظامی و دانشمند مستعد، نماینده سلسله حاکم در ایران و فرزند ولیعهد عباس میرزای قاجار بود. بهمن میرزا، فرماندار استان آذربایجان مورد غضب قرار گرفت و به دلیل ترس از دستگیری مجبور شد در سال ۱۸۴۸ به تفلیس فرار کند. دولت روسیه با افتخار فراوان از بهمن میرزا استقبال کرد: به او مستمری ۶۰۰۰ سکه طلا در سال تا پایان عمر و اجازه اقامت در هر نقطه روسیه داده شد. بهمن میرزا بیش از سه سال در تفلیس اقامت کرد و سپس درخواست اقامت در شوشی، مرکز قرهباغ خانلیغی (۱۷۴۷ - ۱۸۲۲) را کرده و در ۴ اکتبر ۱۸۵۱ با خانواده، فرزندان و همراهان خود وارد آنجا شد. بسیاری از فرزندان بهمن میرزا ترجیح دادند در روسیه زندگی کنند؛ آنها آثار مهمی در حوزه های فرهنگی و فکری از خود به‌جا گذاشتند؛ بسیاری از آنها حرفه نظامی را انتخاب کرده و به خدمت صادقانه در ارتش روسیه پرداختند. سهم بخش روسی این خانواده قاجاری در ارتش روسیه نسبتا قابل توجه است. هجده فرزند بهمن میرزا (از سی و نه نفر) جزو افسران ارتش روسیه بودند. هشت پسر او - امیرکاظم میرزا، میرزا امان الله، فیض الله میرزا، رضاقلی میرزا، محمد میرزا، میرزا محمود، عبدالصمد میرزا و میرزا شفیع­خان - به مقام ژنرالی در ارتش روسیه ارتقا درجه پیدا کردند. در بین فرزندان بهمن میرزا - اعم از زن و مرد - شخصیت های برجسته­ای وجود داشتند که به زندگی علمی و فرهنگی کشورهایی که در آنجا زندگی می‌کردند، به ویژه آذربایجان، روسیه، ایران و اروپا کمک کردند».

در ادامه آقای دکتر سلیم گونگرولر استاد دانشگاه کوچ ترکیه در زمینه «مرزگذاری میان مذاهب رسمی اسلام در قرن شانزدهم میلادی: ایران و عثمانی» به ایراد سخنرانی پرداختند. به بیان دکتر گونگرولر «در برخی منابع تاریخی چنین آمده است که برپایی سلطنت صفوی در ایران در آغاز سده شانزدهم، عاملی اساسی در رویارویی‌های بعدی سنی شیعی با امپراتوری عثمانی شد. به جز چند استثنا، در همه منابع تأکید شده است که با اعلام پادشاهی اسماعیل صفوی در تبریز در سال ۱۵۰۱م، حکومت شیعی در ایران راه‌اندازی شد. همچنین در این منابع آمده است که عوامل متمایز کننده قزلباشان از تشیع چندان قابل ملاحظه نبوده و در نتیجه از اهمیت چندانی هم برخوردار نبودند. با وجود آنکه دربار شاه اسماعیل صفوی شیعه دوازده امامی را دین رسمی اعلام کرد، اما ایران به مثابه یک دولت و نیز خود شاه، دهه­های متمادی آشکارا قزلباش و نه شیعی باقی ماندند و تعدادی از اعضای خاندان تا میانه قرن شانزدهم به شیعه نگرویدند. همچنین بخش‌هایی از دستگاه دولت در تسلط صنوف مختلف سپاهیان ترک بود که بر قزلباشی پافشاری می کردند و تا سده‌های بعد شیعه نشدند. در این میان، شاهان صفوی از مناطق تازی‌نشین عثمانی، علمای شیعی وارد کردند تا آنها نه فقط علیه تسنن، بلکه علیه قزلباشی نیز تبلیغ کنند. این علما رسوم قزلباشی را تکفیر کردند. درباره هویت‌های جداگانه قزلباشی و تشیع، عقیده عثمانیان ضعیف‌تر از عقیده صفویان نبود. فتاوای صفوی ستیزانه، رساله‌ها و مکاتبه‌های رسمی آنها از این واقعیت گواهی می‌دهد. برخلاف آنچه که در تاریخ نگاری رواج یافته است، ایران صفوی در اوایل آن حکومت، شیعی نبود و بعدها به شیعه گرویدند. روحانیان سنی و شیعی گرچه یکدیگر را ناراست کیش می‌دانستند، اما در مجموع به مسلمان بودن یکدیگر باور داشتند؛ در حالی که روابط قزلباشان در یک سو و شیعیان و سنیان از سویی دیگر با تکفیر تعریف میشد. این پدیده جزئی نبود، بلکه در قلمرو دین، حقوق و روابط بین‌المللی پیامدهای مهمی داشت. به ویژه آشکار است که راه‌اندازی سیاست‌های ستیزه‌جویانه یا سازش‌گرایانه که با دست‌یازی به عوامل دینی مشروعیت می‌یافت، نه به وسیله علما بلکه توسط دولت‌ها پیگیری می‌شد».

 

در پایان نیز آقای دکتر سیدعلی مزینانی بحث خود را با عنوان «تولد ماوراالنهر شیبانی: نگاهی گذرا به استقرار هویت ازبکی- حنفی در ماوراالنهر از سوی شیبانیان» ارائه کردند. از نظر ایشان «شیبانیان به عنوان سلسله‌ای از یک نژاد و حنفی مذهب طی سال های ۹۰۶ تا ۱۰۰۶ق. بر گسترۀ ماوراء‌النهر، ترکستان، فرغانه و همچنین در مقاطعی بر تخارستان، خراسان، خوارزم و دشت قبچاق حکمرانی کردند. با اینکه دوران اقتدار این سلسله را باید نقطه آغاز بیگانگی ماوراءالنهر از سرزمین اصلی ایران دانست، اما مهم‌ترین حلقه مفقوده در شناسایی این بیگانگی، بی‌توجهی به تحولات سیاسی، فرهنگی و دینی ناشی از سلطه شیبانیان بر ماوراء­النهر است».

در پایان نشست حاضرین به بیان نکته­ها تکمیلی، نقطه‌نظرها و پرسش‌های خود پرداختند.