نمایشگر دسته ای مطالب

بازگشت به صفحه کامل

چهل و چهارمین نشست تخصصی : روسیه و مسئله غرب هفتم آذرماه 1389

چهل و چهارمین نشست تخصصی : روسیه و مسئله غرب هفتم آذرماه 1389


چهل و چهارمین نشست تخصصی  :

روسیه و مسئله غرب

هفتم آذرماه 1389

سخنرانان :

آقای دکتر جهانگیر کرمی ، استاد دانشکده مطالعات جهان 

آقای دکتر داوود کیانی ، استاد دانشگاه آزاد اسلامی

خلاصه نشست :

چهل‌وچهارمین نشست تخصصی برنامه اوراسیای مرکزی با موضوع «روسیه و مسئله غرب» در تاریخ 7 آذر 1389 در سالن مرکز مطالعات عالی بین‌المللی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد. خانم دکتر کولایی مدیر برنامه اوراسیای مرکزی، آقای دکتر جهانگیر کرمی استاد گروه مطالعات روسیه دانشکده مطالعات جهان و آقای دکتر داوود کیانی استاد دانشگاه آزاد اسلامی سخنرانان این جلسه بودند.

خانم دکتر کولایی جلسه را با خوشامدگویی و تشکر از شرکت‌کنندگان و اساتید محترم حاضر در این نشست آغاز کرد و گفت: «با توجه به اینکه موضوع روسیه و مسئله غرب از جایگاه ویژه‌ای در چارچوب اولویت‌های برنامه اوراسیای مرکزی برخوردار است از اساتید محترم دعوت شده تا دیدگاه‌های خود را در این خصوص مطرح کنند. به امید اینکه این فرصت بحث و گفت‌وگو به شناخت بهتر و عمیق‌تر همسایه‌های شمالی، فدارسیون روسیه و کشورهایی که در آسیای مرکزی و قفقاز قرار دارند و دیگر اعضای به‌جای مانده از اتحاد شوروی کمک کند».

وی در ادامه افزود: «موضوع روسیه و غرب با توجه به جغرافیا و تاریخ این کشور و شرایطی که براساس آن دولت و نهاد قدرت در این کشور شکل گرفت، در بخش‌های اروپایی و بعد امتداد آن در بخش‌های آسیایی، قدرت یافتن این کشور براساس یک هویت اروپایی آسیایی مورد توجه است. شاید یکی از اوراسیایی‌ترین کشورهای مورد بحث ما خود روسیه است که بخش زیادی از اراضی آن ضمن اینکه در آسیا قرار گرفته هم‌جوار کشورهای اروپایی است. این کشور میراث 250 ساله سلطه مغول‌ها را تجربه کرده و همواره به‌عنوان دروازه‌ای از فرهنگ و تمدن اروپایی پاسداری کرده است. این ادعا از سوی روس‌ها مطرح شده و در جریان تعامل روسیه با غرب، نوع این مواجهه در تاریخ روسیه بسیار اثرگذار بوده است. مثل بسیاری از کشورهای جهان مواجهه روسیه با غرب با پاسخ‌های متناقض در داخل این کشور روبرو بوده است... از این نظر که آیا روسیه یک واحد غربی است یا یک واحد اوراسیایی است؟ آیا یک واحد استثنایی و بی‌نظیر روی کره زمین در بین واحدهای سیاسی تشکیل‌دهنده نظام بین‌الملل است؟».

خانم دکتر کولایی درمورد اهمیت «تعریف نسبت روسیه با غرب» گفت: «تعریف این نسبت در حال حاضر آثار بسیار فوری و مستقیمی در شکل دادن به سیاست داخلی و خارجی روسیه، در شکل دادن به هویت روسیه و در تنظیم روابط این کشور با کانون‌های قدرت در جهان به‌ویژه در اروپا و آمریکا داشته است. به‌خصوص در شرایط بعد از فروپاشی اتحاد شوروی که روسیه باید بعد از این تحول عظیم تعریف جدیدی از خود به‌دست می‌داد و نسبت خود را با غرب تعریف می‌کرد. کسانی که روسیه را کمتر می‌شناسند و تحولات دوران گورباچف و جریان غرب‌گرا در اتحاد شوروی و روسیه را در تاریخ این کشور دنبال نکردند، نمی‌توانند تصویر درستی از تحولات دو دهه اخیر روسیه و اتحاد شوروی به‌دست بیاورند. اگر روسیه را به‌عنوان یک هویت تاریخی در این تحول مورد ارزیابی قرار دهیم، بیشتر گرایش‌های موجود، تغییر و تحولاتی که از دوران یلتسین، پوتین و مدودیف به‌وجود آمد، به تعریف از نسبت روسیه و غرب نیاز داریم».

وی به جایگاه ویژه «مولفه غرب» در هویت روسیه و سیاست خارجی این کشور اشاره کرد و گفت: «(مولفه غرب) تا همین امروز با توجه به نوع روابطی که با این کشور (روسیه) داریم و روابط روسیه به‌ویژه با آمریکا آثار خود را به نمایش گذاشته است. به‌ویژه اینکه در اجلاس اخیر لیسبون سران ناتو و روسیه در کنار هم در اجلاس حضور داشتند، موضوع نسبت روسیه با غرب و امکان یکپارچه شدن روسیه در غرب بار دیگر خود را به نمایش گذاشت. هر دو از تهدیدات مشترک و تلاش برای ایجاد سپر دفاع مشترک برای اروپا صحبت می‌کردند.

 در هر حال این همگرایی و دوری و نزدیکی به یک مؤلفه ذاتی تحولات روسیه تبدیل شده است. در هر دوره‌ای هم، چه دوره روسیه تزاری، چه دوره روسیه شوروی و چه پس از فروپاشی و استقلال فدراسیون روسیه و تحولاتی که در هجده سال گذشته اتفاق افتاده، نسبت روسیه با غرب و درواقع تعریف روسیه از غرب همواره در سیاست‌های این کشور آثار گوناگونی داشته است».

آقای دکتر کیانی سخنران بعدی این جلسه بود که سخنان خود را با محور بحث درمورد غرب و نگاه آن به روسیه آغاز کرد: «صحبت کردن درمورد غرب کمی دشوار است. غرب، غرب فلسفی، غرب سیاسی، غرب صنعتی، غرب فرهنگی هرکدام تااندازه‌ای با یکدیگر تفاوت دارند. برای اینکه بحث جمع شود و به نتیجه برسد محدوده آن را مشخص کرده و با توجه به آن صحبت می‌کنم. منظور از غرب بیشتر اروپای غربی و ایالات متحده آمریکا است. این بحث از جنبه دیگری نیز اهمیت دارد و آن درمورد کشور ما ایران است. اگر ما واقعاً زاویه نگاه افراد به روسیه را کشف کنیم، که البته کشف این مسئله بسیار دشوار است، و درستی این زاویه را بپذیریم و به توافق برسیم، در این صورت راحت‌تر می‌توانیم راجع به مثلث ایران، غرب و روسیه که جای کار دارد بحث کنیم».

 

 

آقای دکتر کیانی به ارائه مقدمه‌ای کوتاه درمورد روسیه و غرب پرداخت و گفت: «پل لاوکاس، استاد دانشگاه لیتوانی بحث روسیه، آمریکا و غرب را به فیلم خوب، بد، زشت تشبیه و تفسیر کرده بود، که اینجا آمریکا را بد حساب می‌کنیم و خوب که روسیه می‌شود. به‌نظر من علت این تمثیل این است که روسیه و غرب درکل دو بازیگر و دو کنشگر نامتوازن و ناهمجنس هستند. به تعبیری زبان یکدیگر را به‌خوبی نمی‌فهمند.

کوپه گفته بود که روسیه در قرن نوزدهم درحال صحبت با دنیا است یعنی همچنان منطق این کشور موازنه قوا است و اعتقاد دارد که قدرت نظامی در روابط بین‌الملل تعیین‌کننده است. باوجود آنکه انرژی نیز به‌تازگی وارد معادلات روسیه شده، اما همچنان پشتوانه انرژی قدرت نظامی است و روسیه دراصل با این عینک به دنیا نگاه می‌کند. از طرف دیگر اروپا را می‌بیند که توبه کرده و می‌داند که قدرت نظامی سبب شد که جنگ جهانی خانمان‌سوزی را تجربه کند. بنابراین قدرت نظامی را کنار گذاشته و به تعبیر نظریه‌پردازان جدید سعی می‌کند یک قدرت هنجاری و قدرت نرم باشد. از ویژگی‌های قدرت نرم این است که نباید قدرت نظامی داشته باشد، چراکه اگر قدرت نظامی داشته باشد، هنجاری بودن این قدرت زیر سؤال می‌رود. در اتحادیه اروپا و در بحثی که مطرح می‌شود به‌صورت کلی از آن به‌عنوان یک بازیگر پست‌مدرن یا یک دولت پست‌مدرن هم یاد می‌کنند. دولت پست‌مدرن دولتی است که سرزمین و مرز برایش اهمیتی ندارد و بیشتر حاکمیت‌های ادغام‌شده را مورد توجه قرار می‌دهد. دموکراسی، حقوق بشر و اینکه بین دولت‌ها یک سری وابستگی‌های متقابل براساس ارزش‌های مشترک ایجاد شود».

دکتر کیانی نبود مفاهمه بین روسیه و غرب را که از هویت آنها ناشی می‌شود، در ایجاد سوءظن بین آنها موثر دانست و گفت: «به‌نظر من یک سوءظن ذاتی بین روسیه و غرب وجود دارد و این سوءظن تلاطم‌های سیاسی زیادی ایجاد می‌کند. همانطور که از قدیم‌ بوده و تا الان نیز هست و بعید است که از بین برود، یا روسیه باید به‌رنگ اروپا در بیاید و کاملاً اقتصاد بازار آزاد را بپذیرد و تعریفش را از قدرت و حاکمیت و سرزمین عوض کند، که براساس شواهد موجود این امر بسیار بعید است و یا اینکه اروپا باید به قرن نوزدهم بازگردد، که اروپا نیز خیال چنین کاری را ندارد. تا زمانیکه این هویت‌های متعارض وجود دارد، سوءظن، فضای روابط روسیه و آمریکا را کاملاً می‌پوشاند و روس‌ها فکر می‌کنند که غرب‌ به‌دنبال این است که تا حد امکان روسیه را به عقب بکشاند و تا آنجایی که ممکن است روسیه اروپای شرقی نباشد و حتی آن را تجزیه‌ کنند. درمقابل غرب هم فکر می‌کند روسیه خرسی سیری‌ناپذیر است و هر چقدر که غرب کوتاه می‌آید، روسیه بیشتر جلو می‌آید. این سوء‌ظن و سوءتفاهم باعث می‌شود که زبان همدیگر را نفهمند و روابط بین آنها پذیرنده نوعی بحران باشد. به‌همین خاطر زمانی‌که بحران اوکراین پیش می‌آید، غربی‌ها بلافاصله می‌گویند که روسیه از انرژی به‌عنوان سلاح استفاده می‌کند و یا زمانی‌که بحث دموکراسی در انتخابات روسیه و گرجستان و کشور دیگری پیش می‌آید، بلافاصله می‌گویند انقلاب رنگی است و به‌دنبال این هستند که روسیه را عقب بکشانند و به این سیگنال‌ها نگاه‌های سیاسی می‌کنند. چراکه به یکدیگر سوء‌ظن دارند».

آقای دکتر کیانی با اشاره به این مطلب که ما در شرایطی نگاه روسیه به غرب را تحلیل می‌کنیم که بین آنها سوءظن ذاتی وجود دارد به ارائه دو دیدگاه شاخص درمورد روابط غرب و روسیه پرداخت و گفت: «یک دیدگاه، دیدگاه تقابل است که براساس آن باید از حضور و نفوذ روسیه در اروپای شرقی تا حد امکان کم کرد. روسیه یک کشور غیردموکراتیک است که در داخل استبداد دارد و رابطه‌اش در خارج بسیار تحکم‌آمیز است و با این کشور نمی‌توان روابط مسالمت‌آمیز برقرار کرد. این دیدگاه معتقد است که باید حتماً گسترش ناتو به شرق صورت بگیرد، سپر دفاع موشکی حتماً باید استقرار یابد و نفوذ روسیه در اوراسیا و قفقاز و آسیای مرکزی و حتی اوکراین و ... باید کمتر بشود.

در اروپا بیشتر این دیدگاه آتلانتیکی است یعنی آمریکا و انگلیس و کشورهایی که عضو اتحادیه اروپا و ناتو شدند، این دیدگاه را دارند. کشورهای اروپای شرقی، بالتیک، چک و اسلواکی و ... معتقدند که به هرشکل ممکن باید روسیه را مهار کرد. اول سپر، بعد گسترش ناتو و الی آخر. این دیدگاه در افکار عمومی هم زمینه‌هایی دارد. در انجمن‌های جامعه مدنی در غرب، حقوق بشری‌ها و آنهایی که دنبال بحث دموکراسی هستند، روسیه را از این زاویه مورد شماتت قرار می‌دهند. زمینه اجتماعی این دیدگاه هم وجود دارد. به بحران گاز روسیه و اوکراین در سال 2004 و 2006 و از همه مهمتر مسئله گرجستان به‌عنوان نمونه‌هایی اشاره می‌کنند که روسیه همچنان قلدری می‌کند و می‌خواهد مسائل خود را با اوراسیا از راه برخورد نظامی حل کند و در واقع از انرژی استفاده ابزاری و نظامی کند».

وی درمورد دیدگاه دوم گفت: «دیدگاه دوم معتقد است که باید با روسیه تعامل و مراوده داشته باشد. غرب باید با روسیه این معامله را بکند که حضور و نفوذ این کشور را در اروپای شرقی بپذیرید و منافع مشروع (از نظر واقع‌گرایی مشروع است چراکه روسیه از قدیم تاریخ بوده و هست) امنیتی روسیه را درک کند و درمقابل روسیه هم در مسائل جهانی مثل بحث کره، پرونده هسته‌ای ایران، صلح خاورمیانه، تسلیحات کشتارجمعی و تروریسم به غرب کمک کند. از آنجایی‌که به‌حضور روسیه نیاز است، ناگزیر باید نفوذ این کشور در اروپای شرقی و اوراسیا را پذیرفت. بنابراین طرح تغییر از راه مراوده و سازش را مطرح می‌شود.

به همین دلیل با گسترش ناتو به شرق چندان موافق نیستند، اگر هم باشند، معتقدند که باید این گسترش بدون خونریزی صورت بگیرد، یعنی باید کمیسیون نظارت هسته‌ای (NRC) تشکیل شود و شورای ناتو- روسیه بتواند در آن صحبت کند و احساس هویت کند. درمورد سپر موشکی بحث حضور روس‌ها در این برنامه مطرح می‌شود تا احساس نکنند که بر علیه روسیه است. بیشتر کشورهای اروپای غربی و به‌طور مشخص آلمان، ایتالیا، فرانسه و یونان و مجارستان مدافع این دیدگاه هستند».

آقای دکتر کیانی درمقام مقایسه و سنجش دو دیدگاه، کفه دیدگاه اروپای غربی را نسبت به دیدگاه آتلانتیکی سنگین‌تر دانست و درمورد مراوده و سازش و چشم‌پوشی از حضور روسیه در اروپای شرقی دلایلی چند ارائه کرد: «اولین دلیل بحث چندجانبه‌گرایی است. اروپا بیش از همه از پایان جنگ سرد خوشحال شد. زیرا اروپا احساس می‌کرد که تبدیل به زمین جنگ روسیه و آمریکا شده و درعمل امکان بازی ندارد، درحالیکه بعد از جنگ جهانی دوم بازیگر اصلی اروپا خود اروپا است و نه‌تنها هیچ نقشی در مناسبات جهانی ندارد، بلکه به‌دلیل استقرار سیستم‌های استراتژیک امنیتش به‌خطر افتاده است. بنابراین وقتی‌که جنگ سرد تمام شد، خوشحال شد که آمریکا می‌تواند کمی عقب‌نشینی کند. روسیه هم هزار کیلومتر در اروپای شرقی از آلمان عقب‌نشینی کرد. بنابراین می‌تواند در مناسبات جهانی مذاکره کند. رهبری مذاکرات را به عهده بگیرد و مانند آن. در چند جانبه‌گرایی اروپا به روسیه نیاز دارد و باید با روسیه کار کند. آلمان خیلی کم و فرانسه تاحدودی دیدگاه دوم را دارند. به‌نظر من دیدگاه دوم مهمتر از دیدگاه اول است». دکتر کیانی درمورد تجربه تلخی که اروپاییان از جنگهای جهانی داشتند، گفت: «اروپا یک تجربه تلخ دارد و اعتقاد دارد که آمریکا این تجربه را نمی‌فهمد، یعنی می‌داند ولی نمی‌فهمد و درک نمی‌کند. اروپا معتقد است که 200 سال دنیا را مستعمره کرد ولی درنهایت در اروپا با هم جنگیدند. جنگ جهانی اول و دوم در خود اروپا اتفاق افتاد. دو جنگی که اروپا را به حاشیه سیاست جهانی راند. این جنگ ناشی از یک مثلث منافع متعارض بود یعنی روسیه، آلمان و فرانسه. اگر دقت کنید در جنگ‌های 1800 به بعد یک طرف آن روسیه و فرانسه یا آلمان است.

بعد از جنگ جهانی دوم آلمان و فرانسه سعی کردند این مثلث را به‌شکلی حل کنند و امیدوار بودند که جنگ جهانی سوم در اروپا اتفاق نیفتد. فلسفه شکل‌گیری اتحادیه اروپا که اول جامعه ذغال و فولاد بود، سپس جامعه اقتصادی و ... و درنهایت اتحادیه اروپا شد. سعی کردند از طریق محور برلین - پاریس و تشکیل اتحادیه اروپایی درعمل آن خصومت دیرینه فرانسه و آلمان را از بین ببرند و موفق هم شدند. فقط روسیه ماند». وی در ادامه درمورد طرح ابتکاری نگاه به شرق آلمانها گفت: «آلمانها درمورد روسیه ابتکاری به خرج دادند و در دهه هفتاد نگاه به شرق را مطرح کردند که بعدها تبدیل به نگاه به شرق اروپا شد. این طرح می‌گوید که ما به منافع روسیه در اروپای شرقی احترام می‌گذاریم و درمقابل روسیه نیز در مناسبات بین‌المللی با اروپا همکاری می‌کند. بنابراین تشکیل اتحادیه اروپا راهی بود برای فرار از جنگ‌های بی‌پایان آلمان و فرانسه و نگاه به شرق هم راهی بود برای خروج از جنگ‌هایی که همواره بین روسیه و اروپای غربی اتفاق می‌افتاد.

اروپای غربی و به‌صورت مشخص آلمان اعتقاد دارند باید با روسیه مراوده کرد اگر با این کشور برخورد کنیم و آن را در کنجی رها کنیم، این امکان وجود دارد که سیاست سنتی دعوا و نظامی و ... دوباره زنده شود. آنقدر خاطره بد از جنگ جهانی اول و دوم در ذهن اروپاییان وجود دارد که حاضر نیستند به رقابت با روسیه فکر کنند». وی همچنین درمورد اختلاف‌نظر آلمان با آمریکا در دهه 90 بر سر مسئله پایان جنگ سرد گفت: «به اعتقاد آلمان عامل موثر در پایان جنگ سرد خود آلمانی‌ها با سیاست نگاه به شرق بودند، درحالی‌که آمریکایی‌ها رقابت‌های نظامی آمریکا و طرح سپر استراتژیک ریگان را دلیل پایان جنگ سرد شد. به‌همین دلیل خیلی آرام روس‌ها آلمان شرقی را هم به آلمان دادند».

آقای دکتر کیانی درمورد عوامل موثر در عدم تمایل آلمانها به رقابت با روسیه گفت: «آلمانی‌ها اعتقاد دارند که ما باید از رقابت با روسیه برای جلوگیری از تکرار جنگ جهانی دوم دست برداریم. این یک محرک بسیار قوی در این زمینه بود که کهل، صدراعظم آلمان در دهه 90، با گسترش ناتو به شرق موافقت کرد به شرط آنکه این گسترش با موافقت و جلب مشارکت روسیه صورت بگیرد. در آن زمان شورای ناتو-روسیه با پیشنهاد آلمانی‌ها مبنی بر گسترش ناتو بدون هرگونه خونریزی تشکیل شد. بحث اقتصادی عامل سومی است که این نگاه را تعیین می‌کند. واقعیت این است که آلمان بزرگترین صادرکننده جهان است و چهارمین اقتصاد دنیا را در اختیار دارد. چنانچه این کشور با بحران انرژی مواجه شود، موقعیت خود را از دست می‌دهد. روسیه نقش حیاتی را در اقتصاد آلمان بازی می‌کند. این کشور یک سوم نفت و یک سوم گاز آلمان را تهیه می‌کند و این آمار به 40 درصد خواهد رسید. این وابستگی در شرایطی است که آلمان هیچ گزینه‌ای برای جایگزین کردن نفت و گاز روسیه ندارد. بنابراین درکنار مزیت‌های استراتژیک و تاریخی که پیشتر گفته شد، نمی‌توان بحث اقتصادی را از نظر دور داشت». وی ادامه داد: «به همین دلیل کسانی‌که خواهان مراوده با روسیه هستند و بیشترین حمایت را از این کشور می‌کنند، مانند ایتالیا، آلمان، مجارستان، همانهایی هستند که بیشترین نفت و گاز را از روسیه وارد می‌کنند. فرانسه با اینکه به نفت و گاز روسیه چندان وابسته نیست، اما چون تجربه جنگ جهانی دوم را دارد و دراصل سیاست اروپایی خود را با آلمان تنظیم می‌کند نه با انگلیس، تمایل زیادی به نگاه آلمان به روابط دارد. وقتی بحران گرجستان پیش می‌آید، آلمان سکوت می‌کند، اما فرانسه کمی شلوغ می‌کند (دراصل سعی می‌کنند که خیلی شلوغ نکند). اگر از فضای رسانه‌ای کمی خارج بشوید، در فضای سیاسی اروپای غربی از حمله روسیه به گرجستان چندان آشفته نشد.

راجع به قطع گاز اوکراین هیاهوی رسانه‌ای بود، اما در سطح نخبگان سیاسی خیلی مهم نبود چرا که معتقد بودند این مسئله با مذاکره حل می‌شود. نگاه دوم قوی‌تر است درحالی که هر دو نگاه بر روی روابط غرب  و روسیه کار می‌کنند یعنی ناتو در حال گسترش است. اما در واقعیت امر، نگاه اروپای غربی تعیین‌کننده‌تر از نگاه روسیه و آمریکا و انگلستان است. به‌همین دلیل مقالاتی که درمورد واهمه غرب از روسیه نوشته می‌شوند خیلی اغراق‌آمیز هستند. اینکه نویسنده مقاله یک لهستانی، یک انگلیسی و یا از هر ملیت دیگری است، اهمیت زیادی دارد. یک لهستانی که از محور برلین- مسکو بیم دارد قطعاً معتقد است که این بحران، بحران خطرناکی است. به همین دلیل در مسائل روسیه و غرب افراط‌گرایی‌هایی از سوی خود غربی‌ها در تحلیل هست».

آقای دکتر کیانی به گرایش آمریکاییها به‌سوی دیدگاه اروپای غربی پس از روی کار آمدن اوباما اشاره کرد و گفت: «آمریکا با انگلستان، آلمان و اروپای غربی کار خودش را می‌کرد. اما از زمانیکه اوباما روی کار آمد، به‌دلیل تحلیل رفتن قدرت مالی آمریکا، مسائل عراق و افغانستان، بدهی‌ها و بحران مسکن، آمریکائی‌ها کمی نرمش از خود نشان دادند و به سمت دیدگاه اروپای غربی تمایل پیدا کردند. چند دلیل هم وجود دارد. نخست اینکه آمریکایی‌ها براساس قدرت حرف می‌زنند. هر زمان که قدرتمندتر باشند، یک جانبه‌گراتر هستند و هر زمان که قدرت کمتری دارند، میل به چندجانبه‌گرایی پیدا می‌کنند. در حال حاضر چون در مسائل کره شمالی و ایران به‌شدت به همکاری روسیه نیاز دارند، لحشان را کمی آرامتر کردند. در بحث گسترش ناتو به شرق هم لحن را ملایم‌تر کردند. در اجلاس لیسبون هم که به‌تازگی برگزار شد، راسموس اعلام کرد ما به روسیه نیاز داریم و این اولین بار است که با این صراحت صحبت می‌کنند».

آقای دکتر کیانی با بیان مسئله نیاز غرب به روسیه در بحثهای گوناگون ازجمله در بحث تسلیحات کشتارجمعی، خاورمیانه، تروریسم گفت: «تااندازه‌ای سیاست مماشات و مراوده و روابط‌ ماه عسلی بین روسیه و غرب ایجاد شده است. از طرفی آمریکا بی‌میل نیست سیاست تهدید را هم مقابل اروپای غربی به‌کار گیرد؛ یعنی به اروپا بگوید که من‌هم به‌نوعی با نگاه شما به روسیه موافق هستم تا از این راه اختلافات احتمالی خود با اروپا را حل کند». دکتر کیانی در پایان سخنان خود با اشاره به میزان تاثیرگذاری بالای دیدگاه مراوده غرب با روسیه درمقایسه با سایر دیدگاههای موجود خاطر نشان کرد: «درهر صورت این مراوده در فضای سوءظنی است که پیشتر به آن اشاره کردم، یعنی غرب همچنان نسبت به روسیه به‌دلیل ناهمجنس بودن روابطشان سوءظن دارد، اما سعی می‌کند تا در این فضای سوءظن به‌جای تقابل کار خود را با مراوده پیش ببرد».

سخنران بعدی جلسه آقای دکتر کرمی سخنان خود را با موضوع نگاه روسیه به غرب آغاز کرد و گفت: «در بحث روسیه و غرب اینکه ما می‌گوییم مسئله غرب، درحقیقت این مسئله فقط برای روسیه نیست. امروز مسئله خیلی از کشورها است. در هند غالب مردم به‌خاطر مذهب هندوئیسم سبزیجات می‌خورند. اگر کسی گوشت می‌خورد می‌گویند که غرب‌زده است. جالب است در روسیه به کسانی که سبزیجات زیاد استفاده می‌کنند و گوشت نمی‌خورند به آن‌ها غرب‌زده می‌گویند. پس غرب مسئله خیلی از کشورها ازجمله روسیه است. اما برای روسیه درحقیقت این مسئله خیلی ریشه‌دارتر از خیلی کشورهای دیگر است». سپس وی به ارائه تاریخچه‌ای کوتاه درمورد روسیه پرداخت و گفت: «کسی‌که تاریخ روسیه را می‌خواند مشاهده می‌کند که نام روس در میان گروهی از مردم اسلاو یک نام غربی است یعنی نامی نیست که روس‌ها خود به‌کار برده باشند مثل آریایی‌ها و ایرانی‌ها که یک اسم مثلاً جالبی است، نجیب و خوب و اینها. کلمه روسیه را در حقیقت غربی‌ها گذاشتند.

از طرفی اولین دولت روس‌ها را غربی‌ها شکل دادند. وایکینگ‌ها از مناطق شمالی اروپا آمدند، اقوام روس را جمع‌آوری کردند و یک دولت را تشکیل دادند. از طرف دیگر در بحث انتخاب مذهب در آن زمان روسها می‌توانستند دو تا از مذهبهای شرقی را انتخاب کنند. در منطقه خاورمیانه اسلام بود و یهودیت که آن زمان بیشتر از طرف خزرها با آن مواجه بودند. در منطقه اطراف دریای خزر روس‌ها مسیحیت را انتخاب کردند که به هر حال مذهب غرب بود. بعدها مدرنیسمی که روسیه از زمان پطر با آن آشنا شد، فرهنگ، زبان، الفبا، معماری، هنر و همه چیز را در روسیه شکل داد. زمانی هم که به کمونیست روی آورد باز یک ملت غربی بود. در دوره اصلاحات اصلاح‌طلبان به‌طور عمده از مفاهیم آزادی‌خواهانه و حقوق بشری غرب استفاده کردند.

این روسیه‌ای که این‌همه وام‌دار غرب است و به قول الکساندر زوبوف، فیلسوف روسی، اگر کلیسا و مدرنیسم را از روسیه بگیریم، هیچ چیز قابل ذکری در روسیه نیست و وجود ندارد. یعنی اگر کلیساها را از تاریخ روسیه حذف کنیم، اثری که بتوان سابقه‌ای نزدیک به دویست سال برای آن تعیین کرد در روسیه نیست. روسیه شرقی‌ترین بخش غرب است. شاید بخشی از مسائل روسیه با غرب را از این ناحیه ببینیم. غرب برای روسیه تهدید اصلی است. تهدید تاریخی از زمان ناپلئون و آلمان‌ها».

 

آقای دکتر کرمی درمورد نوع رابطه و همکاری روسیه با غرب گفت: «در تاریخ روسیه جنگ جهانی اول و دوم، ناتو و امروز سپر موشکی مسائل مهمی هستند. از طرفی روسیه، غرب را همکار جدی خود می‌داند. در حال حاضر شصت و پنج درصد از تجارت روسیه با مجموعه کشورهای پیشرفته غربی است. رقم تجارت این کشور با مجموع اتحادیه اروپا، آمریکا، کانادا و ... چیزی بیش از سیصد میلیارد دلار است. از طرفی تعاملات اجتماعی و انسانی بسیار جدی میان روسیه و غرب وجود دارد و هرگاه که روسیه می‌خواهد ایفای نقش جهانی کند و در مسائل بین‌المللی و در شورای امنیت که یک نهاد غربی است و یا در G8، در WTO حضور پیدا کند، غرب را متحد خود می‌داند». وی در ادامه درمورد «بسته شرقی» روسیه گفت: «این روسیه یک بسته شرقی هم دارد. به هرحال روسیه دویست و پنجاه سال تحت حاکمیت تاتارها بوده و آنها مسلمان بودند و آثار مثبتی در تاریخ روسی داشتند، اما روسیه همیشه این را نفی می‌کند. باوجود اینکه تاتارها بخشی از جمعیت هستند و بخشی از هویت روسی هستند، در متون درسی این دوره تحقیر و سرزنش می‌شوند و از دوره حاکمیت تاتارها به عنوان دوره‌ای منفی یاد می‌شود».

آقای دکتر کرمی به جریانهای اوراسیاگرا در روسیه اشاره کرد و گفت: «در روسیه جریان‌های اوراسیاگرا هستند که بعضی اوقات خیلی پررنگ می‌شوند و تبدیل به گفتمان غالب می‌شوند. اما جریان گفتمان اوراسیایی‌گرایی هم نمی‌خواهد غرب را نفی کند، بلکه می‌خواهد به شرق و غرب توازن بخشد. نکته مهم این است که اوراسیاگرایی بیشتر در دیپلماسی مطرح است تا ماهیت روسیه، اما درحقیقت غرب در مسائل ماهوی روسیه حضور دارد. اوراسیاگرایی در کتاب لاروئن به‌شکل اوراسیایی‌گرایی مصلحت‌جویانه مطرح شده است. درحقیقت به‌عنوان مصلحت، چون هرزمان در غرب به مشکلی بر‌می‌خورند یا کم می‌آورند و یا مشکلاتی با غرب به وجود می‌آید، برای جبران ناکامی‌ها و موازنه بخشی و حل مسائل با غرب، شرق را می‌آورند. به همین دلیل شرق مورد توجه است».

وی ادامه داد: «اوراسیایی‌گرایی در دوره پوتین مطرح بود، اما این مسئله به‌شکلی درپی ایجاد موازنه بود. روس‌ها موافقت نکردند و حاضر نبودند که سازمان همکاری شانگهای به یک مسئله امنیتی تبدیل شود و چین هزینه بپردازد. آن‌ها متوجه شدند که در حوزه امنیت و در حوزه توسعه راه آسیایی وجود ندارد. کشورهای شرقی مثل چین و هند و ژاپن هم به‌طور بیشتر توجهشان به اروپاست و از آن راه توانستند توسعه پیدا کنند. بنابراین غرب همواره از ابتدای شکل‌گیری مسئله روسیه بوده است. در حال حاضر هم به شکل‌های مختلف در بحث روسیه به‌صورت جدی مطرح است».

آقای دکتر کرمی درمورد مسائل مربوط به تصویر روسیه و غرب به‌ویژه در دوسال اخیر گفت: «در دوره آقای مدودیف، به‌ویژه در سالهای 2009 و 2010، سه مسئله اصلی بین روسیه و غرب اتفاق افتاده است. نخست پیشنهاد جامعه امنیتی اروپاست که از طرف رئیس‌جمهور روسیه ارائه شد، دوم پیشنهاد آغاز مجدد روابط آمریکا و روسیه و واکنش‌های روسیه و سوم مدرنیزاسیون در روسیه که از اهمیت زیادی برخوردار است و تأکید من بر روی آن است».

وی با اشاره به طرح پیشنهادی روسیه به ناتو و اتحادیه اروپا درمورد «یکپارچه‌سازی امنیت» گفت: «دولت روسیه برای جلوگیری از گسترش ناتو و حل مسئله خود در شرق اروپا و مسائلی همچون سپر دفاع موشکی، طرحی را در 30 نوامبر 2009 به کشورهای غربی اعضای ناتو و اتحادیه اروپا ارائه کرد که در آن بر یکپارچه‌سازی امنیت از کانادا تا روسیه، به‌عبارت دقیق‌تر از ونکوور تا ولادی‌واستوک، تاکید شده است. یعنی خط تقسیم بین اروپا یعنی اروپای شرقی، اروپای غربی و روسیه برداشته شود و نهادهای اروپایی هم به‌لحاظ امنیتی یکپارچه شوند. درحال حاضر مسائل امنیتی به ناتو و سازمان امنیت و همکاری اروپا مربوط می‌شوند. اتحادیه اروپا یک بخش امنیتی دارد. مسائل مربوط به روسیه هم به شکل‌های مختلف از طریق شورای ناتو در روسیه، در داخل سازمان امنیت و همکاری اروپا به شکل‌های مختلف دوجانبه پیگیری می‌شود. دولت روسیه خواهان ایجاد یک نهاد فراگیر متولی مسائل امنیتی بود که روسیه، آمریکا و اتحادیه اروپا در آن نقش برابری داشته باشند و از حق انحصاری آمریکا در مسائل امنیتی در منطقه جلوگیری شود. این در حالی بود که روس‌ها از تمدید توافقنامه همکاری با اروپا از سال 2005 خودداری کردند که بعد از 10 سال باید تمدید می‌شد. عمده مسئله هم، مسئله امنیتی و تاحدی هم بحث انتقال انرژی بود. این طرح با واکنش منفی غرب به‌ویژه آمریکا مواجه شد که تاکید کردند همچنان طرح‌های قبلی سر جای خودش هست و روسیه باید به تعهداتش درمورد مسائل امنیتی عمل کند».

وی همچنین به بررسی طرح ریست آمریکا که مجموعه‌ای از همکاری‌ها را تا به امروز به دنبال داشته است، پرداخت و گفت: «در بحث افغانستان، در بحث تسلیحات استراتژیک، در مسئله هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران و موضوع سپر موشکی موفقیت‌های مهمی برای طرفین داشته است، به‌طوری که بحث سپر موشکی ابتدا تعلیق شد، در مرحله بعد به ترکیه منتقل شد و درحال حاضر پیشنهاد همکاری روسیه و ناتو درمورد ایجاد یک سیستم مشترک دفاع موشکی مطرح است که صحبت‌ها درمورد آن آغاز شده و امکان توافق هم دور از ذهن نیست. تا به حال این طرح امنیت تاثیر جدی داشته و توانسته مسائل را به‌نوعی برای روسیه حل کند. بحث سپر موشکی که نگرانی خیلی مهمی در روسیه بود درحال حاضر حل شده است. از طرفی یکی از دستاوردهای این طرح این بود که روس‌ها توانسته‌اند به‌طور ضمنی آمریکا، اتحادیه اروپا و اعضای ناتو را در مسائل مربوط به حقوق بشر روسیه و نیز در مسائل مربوط به روسیه در سی آی اس (CIS) و ...  قانع کنند. درواقع آنها به‌صورت ضمنی بپذیرند که فعلاً کاری انجام ندهند. موضوع گرجستان هم درحال حاضر مسکوت گذاشته شده است. اما یکی از شاخص‌های مهم در این همکاری‌ها این بوده است که رؤسای‌جمهور آمریکا و روسیه در طول دو سال هفت بار با هم ملاقات داشتند که این یک رکورد در ملاقات مقام‌های عالی روسیه و آمریکا در پنجاه، شصت سال اخیر بوده است. این طرح درحقیقت مسائلی از این دست را به‌دنبال داشته است. ولی هنوز چندان قطعی نیست. زیرا از یک طرف اوباما با جمهوری‌خواهان و داخل مواجه است و از طرفی آقای مدودیف با پوتین و آن نگرش مواجه است. چون  مسائل بین مدودیف و پوتین هم روزبه‌روز گسترش پیدا می‌کند».

آقای دکتر کرمی به نوسازی در روسیه و مسائل مربوط به آن اشاره کرد و گفت: «موضوع نوسازی با اینکه مسئله داخلی روسیه است، از دو جهت به مسئله غرب برمی‌گردد. یکی اینکه در حال ایجاد شکاف در داخل روسیه است و شکل‌بندی جدیدی از نیروهای سیاسی درحال شکل‌گیری است که بیشتر پیرامون غرب و ارتباط با غرب است. از طرفی مدرنیزاسیون در داخل پیام‌های مهمی برای سیاست خارجی روسیه دارد که آن را در ارتباط با اروپا و آمریکا قرار می‌دهد. بعد از بحران اقتصاد جهانی اقتصاد روسیه بیش از همه کشورها با مشکل مواجه شد که از آن جمله می‌توان به کاهش درآمدها، کسری بودجه، سقوط بورس، کاهش سرمایه‌گذاری‌ها به میزان پنجاه درصد، بیکاری 5/2 تا 7 میلیون نفر اشاره کرد. در آمارهای رسمی دولتی به بیکاری 5/2 میلیون نفر اشاره شده است، یعنی کسانی‌که برای کار مراجعه می‌کنند. اما 7 میلیون آمار کسانی است که به شکل‌های مختلف دچار بیکاری شدند، اما برای ثبت‌نام مراجعه نکردند. دولت این آمار دوم را مورد توجه قرار می‌دهد، چراکه معتقد است حداقل قضیه این است که کم‌کاری وجود دارد.

این بحران در صنایع خودروسازی، و به‌شکل جدی بحران اقتصاد جهانی جامعه روسیه را با مشکل مواجه کرد. به‌دنبال این قضیه آقای مدودیف صحبت‌هایی داشت که منجر به یک سری جبهه‌بندی‌ها در داخل شد. وی در سخنرانی در شورای فدراسیون روسیه اعلام کرد ساختار اقتصادی روسیه به‌شدت کهنه و وابسته به آن‌چیزی است که از دوره شوروی به‌جا مانده است و این‌ باعث افتخار نیست. سیستم هسته‌ای، صنایع زیرساختی، ساختار اقتصادی موجود کهنه است. تأکید روی این است که همه چیز دولتی شده است. دولت متولی همه مسائل اقتصاد شده است. قدرت رقابت‌پذیری اقتصاد روسیه در سطح جهانی پائین آمده، فساد دولتی گسترده شده و عقب‌ماندگی مزمن شده است».

آقای دکتر کرمی در ادامه درمورد «جهان سومی‌شدن اقتصاد روسیه» گفت: «آنچه که درحال حاضر در ادبیات روس جا افتاده است، بحث جهان سومی‌شدن اقتصاد روسیه است. این بدان معنی است که روسیه در سال 1991 نزدیک شصت تا هفتاد درصد صادراتش صنعتی بوده، اما امروز برعکس شده است. صادرات موادخام این کشور نزدیک به هفتاد درصد و تولیدات صنعتی سی درصد است که این را اصطلاحاً جهان سومی‌شدن روسیه می‌گویند». دکتر کرمی به بررسی مسئله نیاز روسیه به تحول در ساختار اقتصادی خویش پرداخت و گفت: «بعد از سخنان آقای مدودیف (در شورای فدراسیون روسیه) بحث تحول ساختار اقتصادی مطرح شد و اینکه اقتصاد روسیه باید در خدمت مردم باشد و کیفیت زندگی مردم را بالا ببرد، باید به افزایش رفاه جامعه کمک کند، باید به توسعه انسانی و سلامت مردم توجه کند... روسیه از اواخر قرن نوزدهم و پس از جنگ 1904 با ژاپن، انقلاب 1905 مشروطه، جنگ جهانی اول، انقلاب 1917 کمونیستی، بحران‌ها و شورش‌های داخلی، جنگ جهانی دوم، تسویه‌های استالینی دچار مشکلات اقتصادی شد.

روسیه در صد سال اخیر فقط بیست سال از 1960 تا 1980 وضعیت نسبتاً باثبات اقتصادی داشته است. بعد از آن هم که بحث فروپاشی و کاهش قدرت اقتصادی روسیه، در دهه هشتاد فروپاشی و شرایط بعد از آن پیش آمد. تنها در دوره ده ساله اخیر آن هم قبل از بحران اقتصادی جهانی بود که اقتصاد این کشور به یک ثبات نسبی رسید. اگر بخواهیم اینها را با آمار و ارقام بیان کنیم، اقتصاد روسیه در اوج بهبودش در سال 2007 دقیقاً با اقتصاد ژاپن در سال 1959 قابل مقایسه است. قدرت اقتصادی روسیه در آن سال (در سال 2007 که اوج دوران پوتین است) را می‌توان با قدرت اقتصاد آلمان در سال 1957 مقایسه کرد».

آقای دکتر کرمی سپس به راه‌حل مدودیف برای تحول در ساختار اقتصادی روسیه اشاره کرد و گفت: «راه‌حل پیشنهادی وی برای این موضوع در دو سال اخیر این بود که ساختار اقتصاد روسیه باید تغییر کند و بر مبنای ارزش‌های دموکراتیک و ورود فن‌آوری‌های جدید و ایده‌های نوین به داخل روسیه سازمان‌دهی شود. مدودیف در یکی از سخنرانی‌هایش اشاره کرد که روسیه به یک جامعه انسان‌های آزاد و مسئول نیاز دارد تا مسئولینی که به‌جای همه مردم فکر کنند و به‌جای همه مردم هم عمل کنند، که نتیجه‌اش آن اقتصادی می‌شود که با یک تلنگر بیشترین خسارت را در اقتصاد جهانی خواهد دید». وی در ادامه افزود: «این مسائل خود بحث تغییر در سیاست خارجی را به‌وجود آوردند. از این‌رو ما در سخنرانی آقای مدودیف در ملاقات با مقام‌های سیاست خارجی و دیپلمات‌های روسیه در زمستان امسال دیدیم که تأکید بر این بود که نگاه به جهان خارج باید با توجه به جذب سرمایه‌گذاری خارجی و تکنولوژی سازماندهی شود و اینکه کشورهای جهان چقدر به‌لحاظ اقتصادی برای روسیه اهمیت دارند.

در کنار این، یک سری کارهای دیگر صورت گرفته است. در بحث مبارزه با فساد داخلی، آقای لوشکف را که یک اوراسیاگرا بود و از زمان آقای پریماکف به مقامات عالی رسید، زمانی هم کاندیدای ریاست‌جمهوری و سال‌ها شهردار مسکو بود، از کار برکنار کرد. بحث محدودسازی اجتماعات در روسیه را وتو کرد و پیشنهاد آزادسازی نظام سیاسی را جهت گسترش اختیارات احزاب غیرپارلمانی در روسیه ارائه کرد که هنوز تصویب نشده است. البته بحث شورای حقوق بشر ریاست‌جمهوری را افزایش داده و به انتقاد از حزب روسیه متحد یعنی حزب حاکم که درواقع حزب پوتین است، پرداخته است».

آقای دکتر کرمی همچنین به واکنش رسانه‌های روسی نسبت به نوسازی در این کشور اشاره کرد و گفت: «مجموعه این اتفاقاتی که در ارتباط با نوسازی در روسیه مطرح شده به‌گونه‌ای است که مطبوعات روسیه کمتر روزی است که چند مطلب و کاریکاتور راجع به این موضوع ارائه ندهند. درحقیقت این موضوع باعث شده است که جامعه روسیه در داخل با توجه به مسئله دوری از غرب یا نزدیکی به غرب دچار یک شکاف شود. این موضوع از این جهت اهمیت دارد که پوتین تلاش می‌کند تا نهاد روسیه مستقل، روسیه اوراسیایی را روسیه دور از غرب یا اینکه در مقابل غرب جلوه بدهد.

مدودیف سعی می‌کند که افکار عمومی را به این بحث ببرد که در روسیه کسانی روی کار بیایند و به اسم سیاست مستقل و اوراسیاگرایی سیستم را شکل بدهند. اما درنهایت بازنده‌ اصلی مردم هستند و باید به این نکته توجه شود. این موضوع درحال حاضر در روسیه بسیار جدی است و کمتر روزی است که خبری در روزنامه‌ها درج نشود. پس در مجموع می‌توان گفت غرب هنوز هم در روسیه چه در مسائل داخلی آن، چه در سیاست خارجی آن یک مسئله است و این مسئله به‌گونه‌ای است که گاهی حتی در کنفرانس‌های بزرگی مانند همین کنفرانس وردای امسال کل موضوع بحث را نوسازی روسیه و ارتباط آن با غرب تشکیل می‌دهد».

آقای دکتر کرمی درمورد پیامدهای نوسازی روسیه برای جمهوری اسلامی ایران گفت: «شاید آشکارترین وجه این پیامدها این باشد که روابط ایران و روسیه نسبت به ده سال گذشته بسیار آسیب دیده است. این آسیب‌دیدگی را می‌توان در محدودسازی روابط از طرف روس‌ها در موضوعات مختلف نگاه کرد. به‌عنوان نمونه روس‌ها پیش از این هم به قطعنامه‌ها رأی داده بودند، اما در دوره مدودیف دو بار رأی دادند و قطعنامه آخری هم قطعنامه شدیدی است که برای روسیه هم الزامات جدی ایجاد کرده است که نمونه آن صدور یک دستورالعمل داخلی از سوی مدودیف بود که براساس آن روابط خود با ایران را محدود کرده است. ما این را در موضوع S300 به‌خوبی دیدیم. شاید بتوان تندترین موضع را سخنان مدودیف در جلسه با دیپلمات‌های روسی دانست که گفته بود ایران یک تهدید هسته‌ای برای همه کشورهای جهان ازجمله روسیه است. باید تمهیداتی برای این موضوع بیاندیشیم».

وی علاوه بر مسئله نوسازی، فاکتورهای دیگری را نیز در روابط ایران و روسیه موثر دانست و خاطرنشان کرد: «البته نمی‌خواهم بگویم که همه روابط ایران و روسیه متأثر از این فاکتور است. چون در آن صورت نقیضش این خواهد بود که اگر آقای پوتین به‌قدرت برسد، طبیعتاً باید روابط به حالت عادی برگردد. درحالی‌که به نظر من ممکن است این طور نشود. به‌خاطر اینکه روابط ایران و روسیه از عوامل دیگری هم تأثیر می‌پذیرد که یکی از آنها نگاه روس‌ها به هسته‌ای‌شدن یک کشور جدید در محیط پیرامون‌شان است و دیگری بحث هزینه‌ها است که به هر حال در روابطشان با کشورهای دیگر دامنه تحملی را برای هزینه‌هایشان ترسیم می‌کنند. به هر حال جمهوری اسلامی ایران هم در این رده‌بندی قرار می‌گیرد و حتی اگر پوتین هم به‌قدرت برسد، هرزمان که حس کنند هزینه‌ها زیاد می‌شود، حاضر به پرداخت آن هزینه نیستند