نمایشگر دسته ای مطالب
چهل و دومین نشست تخصصی : انقلاب لاله ای قرقیزستان ؛ ناکامی ها و پیامدها چهارم خردادماه 1389
چهل و دومین نشست تخصصی : انقلاب لاله ای قرقیزستان ؛ ناکامی ها و پیامدها چهارم خردادماه 1389
چهل و دومین نشست تخصصی : انقلاب لاله ای قرقیزستان ؛ ناکامی ها و پیامدها چهارم خردادماه 1389 سخنرانان :
خلاصه نشست: | |||
انقلاب لاله ای قرقیزستان، ناکامی ها و پیامدها چهلودومین نشست تخصصی برنامه اوراسیای مرکزی، با عنوان «انقلاب لالهای قرقیزستان، ناکامیها و پیامدها» روز سهشنبه 4 خرداد 1389، در سالن مرکز مطالعات بینالمللی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد. سخنرانان این نشست آقای دکتر عسکریان، معاون اداره آموزش وزارت امورخارجه، آقای آقاجانی، رئیس اداره دوم کشورهای مشترکالمنافع وزارت امورخارجه؛ و خانم دکتر کولایی، استاد گروه مطالعات منطقهای و مدیر برنامه اوراسیای مرکزی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بودند. در ابتدای نشست، خانم دکتر کولایی ضمن تشکر از مهمانانی که دعوت برنامه اوراسیای مرکزی را پذیرفتهاند و همچنین حاضران در نشست، سخنان خود را آغاز کرد: «بهتبع موضوع جهانیشدن که یکی از مهمترین بحثهایی است که در سالهای اخیر، مقالهها، کتابها، سخنرانیها و نشستهای علمی بسیاری درخصوص آن وجود داشته، جهانیشدن دموکراسی، تلاش مردم برای دستیابی به حقوقشان، و درواقع بهدست آوردن شرایط مناسب در ساختارهای سیاسی و اقتصادی سراسر جهان، یکی از مهمترین مباحثی است که از زوایای مختلف قابل بحث و بررسی است. بهویژه در منطقه پیشین اتحاد شوروی که این تصور وجود داشت که با فروپاشی اتحاد شوروی، شرایط برای دموکراتیکشدن این منطقه فراهم خواهد شد و با از بین رفتن حزب کمونیست در سراسر این کشورها امکان برپایی نهادهای مشابه نهادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع اروپایی و بهویژه اروپا فراهم خواهد شد. با رفتن کمونیستهای فاسد شرایط برای دستیابی مردم به قدرت در این کشورها ایجاد خواهد شد. شاید تجربههای جالبی در این زمینه در طول این 18 سال در این مناطق اتفاق افتاده باشد». خانم دکتر کولایی وقوع انقلابهای رنگی در برخی از این کشورها را یکی از مهمترین این تجربهها دانست که بهصورت یک موج و از سال 2003 آغاز شد و گفت: «این موج تا سال 2005 ادامه پیدا کرد، ولی ما شاهدیم که ادامه این روند منقطع شد و بهدنبال حوادثی که سخنرانان محترم هم اشاره خواهند کرد و درباره آن بحث خواهیم کرد، این روند نهتنها در آسیای مرکزی و قفقاز، بلکه در خود روسیه متوقف شد و ما بهگونهای شاهد پیامدهای استقرار حکومتهای پس از انقلابهای رنگی در این کشورها و عدم تحقق انتظارها، مطالبات و خواستههای اعلام شده در این حوادث در هر سه جمهوری گرجستان، اوکراین و قرقیزستان هستیم. حوادثی که در ماههای اخیر در قرقیزستان اتفاق افتاد، برای کسانیکه از نزدیک تحولات این کشورها را دنبال میکردند چندان دور از انتظار نبود، ولی برای افراد بسیاری که فقط بخشی از مسائل را در یک شکل ساده شده دنبال میکردند، تصور برپایی نظامهای سیاسی دموکراتیک ایجاد شده بود». وی در ادامه افزود: «این فرصت برای ما فراهم شد تا بتوانیم درمورد ماهیت، زمینهها و پیامدهای این تجربهها با تمرکز بر مسائل قرقیزستان، جلسهای را در خدمت شما باشیم و بتوانیم در یک بررسی علمی، این تجربه را از نزدیک مورد ارزیابی قرار دهیم و ارزیابی دقیقی از پیامدهای آن داشته باشیم. این کار در فضایی صورت میگیرد که گسترش هنجارها و استانداردهای دموکراتیکسازی در مناطق مختلف جهان به اشکال مختلف مطرح شده است. در آسیای مرکزی و قفقاز هم این پدیده ساختارها و ویژگیهای خاص خود را داشته است». سپس خانم دکتر کولایی از سخنرانان دعوت کرد تا به بیان مشاهدات و تحلیلهای خود در مورد موضوع نشست بپردازند. آقای آقاجانی اولین سخنران نشست بود. وی ضمن تأیید سخنان دکتر کولایی، وقایع قرقیزستان را از دو منظر قابل تحلیل دانست و گفت: «یک منظر، وجوه و خصوصیات ذاتی منطقه است که این وجوه در قرقیزستان هم وجود دارد. موقعیت استراتژیک منطقه (قرار گرفتن بین روسیه و چین، ایران و حتی شبهقاره هند) در این چارچوب قرار میگیرد. قرارگرفتن قرقیزستان در قلب این منطقه موقعیت ویژهای به این کشور میدهد. همسایگی قرقیزستان با چین و داشتن مرزهای طولانی با مناطق مسلماننشین سینکیانگ، با توجه به شرایطی که در منطقه آسیای مرکزی هست، برجستگی بیشتری پیدا میکند؛ همچنین همسایگی با قزاقها، ازبکها و تاجیکها. گوشهای از این سرزمین نیز در محدوده جغرافیایی فرغانه که منطقهای پرتراکم از نظر جمعیتی و فرهنگی است، بسیار خیزشخیز است». آقای آقاجانی، سطح تحلیل دوم را، توجه به ویژگیهای خاص و متمایز قرقیزستان از دیگر کشورهای منطقه دانست و به بیان نمونههایی از این ویژگیها پرداخت: «در بین کشورهای آسیای مرکزی، تنها کشوری که رهبرانش رهبران سنتی و قدیمی بازمانده از اتحاد شوروی نیستند، قرقیزستان است. عسگر آقایف بهعنوان یک دانشگاهی، تا 5 سال پیش رئیسجمهور این کشور بود. قرقیزستان تنها کشوری در مجموعه کشورهای آسیای مرکزی است که عضو سازمان تجارت جهانی (WTO) است. همچنین تنها کشوری است که در 5 سال گذشته، دوبار شاهد خیزشهای اجتماعی به نسبت خونین بوده است. پایگاههای قدرتهای خارجی (هم پایگاه روسیه و هم پایگاه آمریکا) در این کشور وجود دارد و بنابراین برای منافع و مصالح امنیت ملی ما مؤثر است. نمونه آن را در مسئله ریگی دیدیم که قرار بود به این کشور و به پایگاه آمریکا برود و برنامهها و آموزههایی درمورد هدایت و پیگیری عملیات دریافت کند. بافت قبیلهای این کشور، بهخصوص بین مناطق شمال و جنوب مشخصتر از بقیه کشورهای منطقه است، به شکلی که همیشه نوعی رقابت بین شمال و جنوب در این کشور کوچک وجود داشته است. یکبار در سفری که به یکی از شهرهای شمالی این کشور داشتم، دیدم که راه بسته است. گفتند رئیس قبیله این منطقه قرار بوده نماینده مجلس شود ولی چون در این موضوع تعلل پیش آمده، منطقه خود را محدود و محصور کرده است. سپس ظرف یکی دو روز توافق شده بود که او هم به مجلس برود و به این ترتیب راهها باز شد و مسائل حل شد. این بافت سنتی و قبیلهای و این تعارضات و رقابتهایی که بین آنها وجود دارد بهوضوح دیده میشود. آقای آقاجانی دو «اولویتسیاست داخلی دولت موقت» و «سیاست خارجی آن» را بهعنوان مبنای بحث قرار داد و درمورد اولویت نخست گفت: «اولین مطلب برای آنها نظم است. برقراری نظم، اساسیترین کاری است که این دولت باید انجام دهد و هنوز نتوانسته آن را بهصورت کامل در همه جغرافیای سیاسی قرقیزستان اجرا کند. هنوز شاهد برخی از تحرکات و تصرف اماکن دولتی، بهخصوص در مناطق جنوبی هستیم. نوعی عدم هماهنگی در دولت وجود دارد، و دلیلش نیز آن است که 14 گروه و حزب و تشکل این دولت موقت را ساختهاند و هدایت میکنند. بین این گروهها اختلاف نظراتی وجود دارد. هرچند همه برای برکناری دولت قبلی متفق بودند، اما تازه برخی اختلافات بین خودشان بروز می کند که باعث نوعی گسست و تعلل در تصمیمگیری میشود. مشکل دیگر، نداشتن پارلمان است. وقتی پارلمان نباشد، بهدنبال آن برخی از قوانین و یا دستورالعملها شخصی میشود. در ملاقاتی که با رزا آتانبایوا داشتیم، دهها بار مراجعه شد و متنهایی میآورند که او تأیید یا امضا میکرد و دوباره به صحبت ادامه میداد. همهچیز به شخص ایشان وابسته است. چون او رئیس دولت موقت است و گردش کاری هم وجود ندارد تا در پارلمان مصوب شود، او درواقع هر 20 دقیقه یکبار باید تصمیمات اساسی ملی بگیرد. این برای خانمی که حدود 70 سال سن دارد تاحدودی مشکل است. موضوع خشونتها در این کشور و اجیر کردن جوانها برای غارت کردن و آتش زدن اماکن، به شکل متداول درآمده و به یک رفتار اجتماعی تبدیل شده که بسیار آزاردهنده است. این امر در مناطق جنوبی بیشتر است. در این مناطق برخی از جوانها با گرفتن پول از طرفدران دولت قبلی، اقدام به آتش زدن مکانها میکنند». آقای آقاجانی با اشاره به مسئله بهبود وضع اقتصادی بهعنوان «دومین وظیفه مهمی که دولت موقت بهعنوان اولویت دنبال میکند»، گفت: «اعلام شد 200 میلیون دلار از بودجه کشور را که رقمی نزدیک به یک میلیارد دلار است، رهبران قبلی دزدیدهاند. خزانه نسبتاً خالی است، حقوق بازنشستگان عقب افتاده است و دولت باید این فشار اقتصادی را تحمل کند. این در شرایطی است که دولتهای پیرامونی بنا به ملاحظاتی برای جلوگیری از سرایت تشنجها و نارساییهای امنیتی کشور همسایه به کشورهایشان، مرزها را بستهاند. مرز این کشور با ازبکستان اخیراً باز شد. تعاملات اقتصادی این کشور کوچک، تقریباً نیمه بسته شده است. تولیدات این کشور درعمل بلوکه شده، ناامنی و بیثباتی اجتماعی هم وجود دارد و این هم به یکی از مشکلات اساسی دولت تبدیل شده است. سرمایهها تقریباً بلوکه شده و گاه فرار سرمایه وجود دارد. برخی از صنایع هم در دولت قبل به قیمتهای بسیار پایین به فروش رفته است. نمونه آن یک کارخانه تولید برق بود که به قیمت 3 میلیون دلار به فروش رفت؛ در حالی که برآورد تولید سالانه آن 8/2 میلیون دلار است. خریداران آن هم سهام خارجی داشتند و یا بانکهایی بودند که در آنجا شعبه داشتند. به خاطر شرایط موجود نه رغبتی به آغاز کار کارخانه وجود دارد و نه دولت اختیار قطعی دارد که بتواند این قبیل کارخانهها را راهاندازی کند و از تولیدات و محصولات آنها به پیکره اقتصاد تزریق کند». آقای آقاجانی سومین اولویت دولت در سیاست داخلی را «اصلاح قانون اساسی» دانست و گفت: «این موضوع در حال حاضر به یکی از مشکلات اساسی قرقیزستان تبدیل شده است. قانون اساسی قبلی که چندین بار نیز تعدیل شده و بهنفع رئیسجمهور تقویت شده بود، بهشکلی بود که به فساد باقیاف و نزدیکان او منجر شد. یک نیروی واکنشگریز از قانون اساسی قبلی در میان نخبگان سیاسی این کشور وجود دارد که میخواهند قانون اساسی را از حالتی که در آن رئیسجمهور دارای قدرت فراوان است، بهسمت پارلمانتاریسم پیش ببرند. از سوی دیگر، مخالفان میگویند کشور تجربه حکومت پارلمانی ندارد؛ سیستم اقتدارگرایی است که در دل اتحاد شوروی رشد کرده است و رهبران باید مقتدر باشند تا بتوانند حکومت را اداره کنند. نظامیان و نیروهای امنیتی و پلیس پیرو این ایده هستند که همانند روسیه، در این کشور هم باید افراد مقتدر سر کار آمده و حکومت را اداره کنند. ولی درمقابل، برخی از نیروهای دموکرات معتقدند که باید قدرت متمرکز شده در اختیار ریاستجمهوری را بهنفع پارلمان تعدیل کرد. مخالفان پارلمانتاریسم با تأکید بر فقدان تجربه حکوت پارلمانی میگویند، کشورهایی که نظام پارلمانی دارند با وجود اینکه بعضی سابقه صدساله دارند، با مشکلاتی روبرو هستند. نظر سومی هم وجود دارد و آن تعدیل هر دو(پارلمان و ریاستجمهوری) است. یعنی مقداری از اختیارات ریاستجمهور کم شده و به اختیارات پارلمان افزوده شود؛ ولی یک فرد مقتدر حکومت را در دست بگیرد تا اوضاع تثبیت شده و آرامش برقرار شود». وی همچنین به بحث انتخابات در قانون اساسی اشاره کرد و گفت: «انتخابات مهم پارلمان و انتخابات ریاستجمهوری پیش روی دولت موقت است. آنها تصمیم دارند که حداکثر تا 10 اکتبر که 6 ماه از آغاز تحولات و روی کار آمدن دولت موقت میگذرد، هم قانون اساسی تعدیل شده باشد و هم انتخابات پارلمانی و ریاستجمهوری انجام شده باشد. این کار بسیار مشکلی است که از عهده دولتی که گفته شد از 14 جریان سیاسی با نظرهای متفاوت تشکیل شده است، خارج است». آقای آقاجانی از صحبتهای خود اینگونه نتیجهگیری کرد چنانچه تحولات داخلی در قرقیزستان با نظم و انضباط صورت بگیرد و قانون اساسی اصلاح شده در 27 ژوئن مورد تأیید فراگیر مردم قرار گیرد، آنگاه دولت آماده میشود تا بتواند نگاه محکمتری به سیاست خارجی داشته باشد. وی بر همین اساس، اولویت اصلی دولت را مسائل داخلی دانست و نه خارجی و در این رابطه گفت: «برای نمونه درمورد پایگاه نظامی آمریکا (ماناس) بهصراحت اعلام کردهاند که ما دولت موقتیم و درصورتی که تصمیمی در این مورد بگیریم، ممکن است مورد قبول دولت بعدی نباشد. این مستلزم آن است که پارلمان هم نظر داشته باشد؛ پس باید تا 13 ژوئیه که اولین سررسید سالانه آن است صبر کرد تا تکلیف این موضوع مشخص شود. مشکلات داخلی قرقیزستان باوجود تمام تحولاتی که در 5 سال گذشته رخ داده، تاکنون سرجای خودش هست و عمیقتر هم شده و شکاف بین گروهها نیز بیشتر شده است. پیچیدگیهای قانون اساسی به مشکلی تبدیل شده که بهسبب آن دولتمردان نمیتوانند به جمعبندی محکمی بین اعضا برسند. بعضی میگویند دولت بهدلیل ساختارش و اینکه مشروعیت پارلمانی ندارد و افراد همه مثل یک خانواده دور هم جمع شدهاند، نمیتواند قانونمندی محکمی را ایجاد کند و بیاعتمادی بین مردم وجود دارد. نظامیان هم که در حاشیه نشستهاند، منتظر فرصتی هستند تا فرد مقتدری بیاید و اوضاع را تحت کنترل درآورد. آنها همراهی چندانی با افراد سیاسی انقلابی نمیکنند. این مجموعه عوامل، همه نگاهها را متوجه همهپرسی کرده است؛ همهپرسی که قرار بود تا یک هفته قبل، یعنی 27 ژوئن حول یک محور صورت بگیرد که آیا قانون اساسی اصلاح شده مورد قبول جامعه و مردم هست یا خیر. در حال حاضر بند دومی هم به آن اضافه کردهاند که آیا ریاست رزا آتنبایوا تا پایان سال 2011 بهعنوان کفیل ریاستجمهوری نیز مورد قبول هست یا خیر؟ اگر این همهپرسی با قدرت دولت و بهشکلی مناسب برگزار شود و مردم مشارکت کنند، عوامل دلسردکننده مردم فروکش کند و دولت با موفقیت از عهده برگزاری همهپرسی برآید، آنوقت زمینه تشکیل یک دولت باثبات بهعنوان دولت رسمی و انتخابات پارلمانی شکل میگیرد. بنابراین دولتها میتوانند حکومت رسمی برآمده از همهپرسی و مورد قبول مردم را شناسایی کنند و دولت میتواند روابط خارجی خود را براساس این پشتوانهها برقرار کند». سپس آقای آقاجانی به بحث درمورد اولویتهای سیاست خارجی دولت قرقیزستان پرداخت: «مهمترین هدف سیاست خارجی دولت بعد از تثبیت اوضاع در داخل، شناسایی دولت است. این امر بسیار حیاتی و مهم است، زیرا روسیه بنا به ملاحظاتی هنوز این شناسایی را قطعی نکرده است، برای آمریکا مسائل مربوط به پایگاههایش مهم است و تا اطمینان لازم را بهدست نیاورد شناسایی نمیکند. کشورهای همسایه بهدلیل بافتی که دارند، خودشان فردگرا هستند، ساختارهای خانوادگی دارند و مسائل دیگری از این دست، که مثال فردی است که بر شاخه نشسته بود و بن می برید، در شناسایی این دولت احتیاط میکنند و تلاش میکنند تا فاصله خود را با آن حفظ کنند. نگاه قرقیزها به کشورهای پیرامونی مثل ترکیه و هند جدیتر شده و از کشور ما نیز درخواستهایی بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم میکنند که ما با توجه به مصالح و شرایطی که موازین امنیت ملی خودمان ایجاب میکند در حال حاضر با قضیه برخورد میکنیم». وی درمورد لزوم حفظ وحدت ملی در این کشور گفت: «تا آنها وحدت ملی پیدا نکنند، نمیتوانند در سیاست خارجی خود موفق باشند. پس باز هم زیرساخت روابط خارجیشان، مسائل سیاست داخلی میشود. این امر به این دلیل است که این وحدت ملی، تاحدودی بهدلیل بقایای باقیاف و شرایطی که وجود دارد خدشهدار شده است». آقای آقاجانی در ادامه به اهمیت مسئله حفظ تمامیت ارضی قرقیزستان اشاره کرد و گفت: «بهدلیل بافت جمعیتی شمال و جنوب و تحرکات و مشکلاتی که سرویسهای خارجی بنا بهمنافع خود در این کشور بهوجود میآورند، شکاف و دوپاره شدن این کشور را تهدید میکند. کسب حمایت کشورهای سازمان همکاریهای شانگهای (که دو روز پیش بیانیه وزاری خارجه آن صادر شد) وضعیت دولت را تاحدی تقویت کرد. دولتهایی مانند ازبکستان و قزاقستان که بهتنهایی موضعگیری نمیکردند، درقالب سازمان همکاریهای شانگهای حمایتی نسبی از دولت موقت کردند که این برای دولت اعتباری بههمراه دارد و مهم است. روابط با روسیه و چین برای دولت بسیار مهم است. اعضای دولت موقت به پکن و بهخصوص به مسکو در رفتوآمد هستند. روسها هنوز حرف آخرشان را در روابط خود با دولت موقت نزدهاند و همچنان جو سنگینی وجود دارد. تعیین تکلیف پایگاه نظامی، اولویت دیگری است. اما این دولت با توجه به پارلمان و تصمیماتی که باید بین جریانهای موافق و مخالف فراگیر شود، در حال حاضر سعی میکند از این موضوع مهم سیاست خارجی تا حدودی طفره برود. اگرچه اصل را نفی نمیکند ولی تصمیم قطعی نیز نمیگیرد». وی تحرک و رفتوآمد جوانهای قرقیزی به کشورهای افغانستان و پاکستان را بهعنوان یکی از مشکلات پنهان این کشور عنوان کرد و گفت: «این جوانان در آنجا تحت تعالیم جریانهای افراطگرا قرار میگیرند. وقتی به کشور برمیگردند، بهدلیل فقر مردم، سخنان آنها در میان مردم جاذبه پیدا میکند. دولت قرقیزستان در حال حاضر نه درحدی است که مرزها و رفت وآمدها را کنترل کند و نه این کشورها، کشورهایی هستند که براساس روابطی متوازن با آنها تصمیمگیری شود که از ورود اتباع قرقیز به آنها جلوگیری شود». آقای آقاجانی در پایان سخنانش به پیچیدگی اولویتهای سیاست داخلی قرقیزستان اشاره کرد: «درمجموع میتوان گفت اولویتهای سیاست داخلی، پایه رفتار خارجی دولت قرقیزستان است و این اولویتها بهدلایلی که ذکر شد، بسیار پیچیده و مشکل است. یعنی با توجه به فرآیند فروپاشی اتحاد شوروی و مشکلات آن، بهتدریج که پیش میرویم، نسل جدیدی در این کشورها روی کار میآیند و نسل قبلی کنار می روند که این نسل جدید با حکومتداری آشنا نیستند و نسل قبلی هم بهدلیل فسادشان، مقبولیت ندارند. این عوامل، اوضاع را پیچیده کرده است». پس از صحبتهای آقای آقاجانی آقای عسکریان به بیان تحلیلهای خود با عنوان «منطقه سابق شوروی؛ منافع مشترک و اختلافهای بنیادی بین روسیه و غرب» پرداخت. این خطر از دید رهبران روس بهگونهای احساس میشود که تداوم آن، در آینده امنیت خود روسیه را دستخوش حوادث جدی قرار میدهد. بنابراین کوشیده است و میکوشد در هریک از این کشورها، مطابق با ابزارها و نفوذ خود، فرجام انقلابهای رنگی را نافرجام کند». برای رسیدن به پاسخهای مناسب، به چگونگی همکاری روسیه با غرب، بهخصوص با آمریکا و ناتو میپردازیم. موضوع گسترش ناتو به شرق، بهخصوص به بالکان، قفقازجنوبی و آسیای مرکزی، برای روسیه سختتر از هر مسئله دیگری است. معتقدم روسیه با در نظر داشتن این خطر و برای تبدیل تهدید به فرصت، در رویارویی با گسترش ناتو به محیط پیرامونی خود، دو راهکار را در نظر گرفته است. راهکار مقابله با گسترش ناتو و راهکار همکاری با ناتو». دکتر عسکریان در توضیح راهکار اول گفت: «در میان انبوهی اختلاف بین روسیه و ناتو بر سر برنامه گسترش ناتو به شرق که بهعنوان برنامه مشارکت شرقی نامیده شده است، نقاط مشترکی نیز وجود دارد که منجر به نزدیکی آن دو به یکدیگر شده است. مواردی که منجر به نزدیکی آنها شده، عبارتند از: - مبارزه با تروریسم: در سالهای گذشته یکپارچگی و امنیت روسیه توسط گروههای اسلامگرا که از نظر روسیه و غرب، تروریست نامیده میشوند، تهدید شده است. بعد از 11 سپتامبر، آمریکا مانند پرچمدار مبارزه با تروریسم بینالملل عمل کرد و بقیه کشورها بهدنبال آمریکا حرکت کردند. روسیه نیز از این مبارزه بیبهره نبود و علاقهمند است از منافع آتی آن نیز بهرهمند شود. در قفقازشمالی، چچن، اینگوش، داغستان که در داخل خاک روسیه هستند، پتانسیل بسیج نیروهای افراطی و اقدام برای بهم ریختن یکپارچگی روسیه وجود دارد. بنابراین آن کشور در راستای همکاری با آمریکا با هدف مبارزه با تروریسم، ضمن اینکه میتواند برخورد شدید با مخالفان و گروههای این چنینی داشته باشد، در محافل بینالمللی نیز پاسخگوست. - همکاری در امر مبارزه با قاچاق مواد مخدر، سلاح و انسان: حضور طالبان و القاعده در افغانستان به معنی افزایش تولید و ترانزیت مواد مخدر، قاچاق اسلحه و انسان و سرایت آن بهداخل خاک روسیه است. اقدامهایی از این دست توسط گروهها، مخالف ثبات و امنیت مرزهای روسیه و همچنین مخالف با امنیت همپیمانان روسیه است. - مبارزه با توسعه سلاحهای کشتارجمعی: روسیه و آمریکا بیش از سایر کشورها از قرار گرفتن سلاحهای کشتارجمعی در اختیار تروریسم بینالملل نگران هستند. پس از 11 سپتامبر و پس از واقعه بسلان در منطقه قفقازشمالی که در خاک روسیه واقع است، موضوع مبارزه با تروریسم، مرکز ثقل سیاست امنیتی هر دو کشور قرار گرفت و توجه خود را به ممانعت از دستیابی گروههای تروریست به اینگونه سلاحها معطوف داشتند». دکتر عسکریان در ادامه «راههای مقابله روسیه با گسترش ناتو به شرق» مورد بررسی قرار داد: «حوادث اوکراین، قرقیزستان و گرجستان و عکسالعمل روسیه نشان داد محیط جغرافیایی شوروی هنوز خط قرمز روسیه و نقطه اختلاف این کشور با غرب در موارد بسیاری، بهخصوص حمایت آمریکا از پیوستن برخی از کشورها به ناتو محسوب میشود. دولت روسیه با جدیت بر موضع برتر در جغرافیای شوروی پافشاری داشته و این منطقه را هنوز منطقه منافع سیاسی، اقتصادی و امنیتی و محدوده استراتژیک خود میداند؛ در حالی که چنین نگرشی در برابر کشورها توسط آمریکا و بهصورت کلی غرب، پذیرفتنی نیست. آمریکا و اروپا و از بعد نظامی ناتو، هریک بهنوعی به این منطقه میاندیشند و روسیه نیز با این استراتژی مخالف است. اختلاف روسیه با ناتو بسیار گستردهتر است. برنامه مشارکت شرقی ناتو، نگاه این سازمان به شرق را با هدف پر کردن جای خالی پیمان ورشو تکوین میکند. درحقیقت مجموعه غرب، تمام برنامهها و پیشبینیهای خود را در برابر منطقه پیرامونی روسیه درقالب یک بسته و تحت عنوان برنامه مشارکت شرقی منسجم کرده است. این برنامه درابتدا با هدف رفع تهدیدها و تأمین امنیت انرژی اعضای جامعه اروپا پایهگذاری شد». پس از این توضیحات، دکتر عسکریان به بیان علت مخالفت روسیه با گسترش ناتو به شرق، از دیدگاه کارشناسان روس پرداخت و گفت: «کارشناسان روس مخالف حضور ناتو در منطقه هستند. آنها معتقدند ناتو طرحی بهعنوان هدف واقعی به ضمیمه طرح مشارکت شرقی ترسیم کرده است که در آن طرح موضوعاتی مانند فروپاشی جامعه کشورهای همسود، منحل کردن سازمان پیمان امنیت جمعی و جلوگیری از ایجاد اتحاد بین بلاروس و روسیه قرار دارد. بهعبارت دیگر وظیفه این طرح، جدا کردن روسیه از مجموعه کشورهای همسود است. با توجه به اینکه بیشتر کشورهای باقیمانده در این اتحادیه گرایش به عضویت یا پیوستن به اتحادیه اروپا دارند، به این ترتیب سرنوشت مجموعه کشورها مبهم خواهد بود. اتحادیه اروپا هم در این فرصت با کمک برنامه ناتو، سیاست مشابهی را تعقیب میکند. موضوع پایگاه نظامی آمریکا در ماناس قرقیزستان از دیدگاه روسیه در همین چارچوب، و نه لجستیک نیروهای نظامی مستقر در افغانستان بهشمار میآید؛ زیرا زمانی که قرقیزستان با اشاره به قول مساعد روسیه، بحث بستن پایگاه ماناس را به میان کشید، روسیه و تاجیکستان و ازبکستان تمایل خود را برای در اختیار گذاشتن خطوط کمکرسانی و گشودن مسیر ترانزیتی کالاهای نظامی برای نیروهای آمریکا و ناتو در افغانستان مطرح کردند. تحلیلگران روس، اقدامهای آمریکا و ناتو در کشورهای پیرامونی روسیه را بهمنزله از بین بردن یکپارچگی روسیه و درنهایت فروپاشی در این کشور میدانند (به نقل از آقای دوگین، یکی از کارشناسان و تحلیلگران ارشد روسیه که در سفارت با من ملاقات داشت). آنان مواردی مانند تحریک گرجستان به مقابله با روسیه در آبخازیا و اوستیا و امضای پیمان همکاری استراتژیک با گرجستان را نمونههای دخالت در حوزه پیرامونی روسیه میدانند. درنتیجه جغرافیای سیاسی– امنیتی و نظامی– اقتصادی منطقه پیرامونی روسیه، محل اختلاف روسیه با مجموعه غرب است. قرقیزستان هم در همین چارچوب دیده میشود». وی یادآور شد: «نباید فراموش کرد در عین حال که هرکدام میکوشند موقعیت برتر را در منطقه بهدست آورند، همه بر ثبات و آرامش منطقه اتفاقنظر دارند. این اتفاقنظر، موضوعی است که زمینه تعامل دو طرف را بهوجود میآورد. با این نگاه، این منطقه دارای دو لبه تقابل و همکاری دو طرف شده است. باید اضافه کنم که در سالهای گذشته این واقعیت وجود داشته که منطقه، مهیای پذیرش گروههای افراطی و بروز اختلاف تا حد تجزیه برخی کشورها بوده است. بهعنوان مثال، کشورهای ازبکستان و تاجیکستان، و حتی مهمتر از آنها، خود روسیه مناطقی هستند که هنوز میشود سیاست تجزیه و جداییطلبی را در آنها تداوم بخشید. علاوه بر اینکه کشورهایی مانند اوکراین با افزایش تنشها با دخالت خارجی از این آسیب در امان نیستند، معتقدم بهدلیل عواقب خطرناک آن، تا حد امکان در شرایط کنونی نه روسیه از سرانجام این اقدامها خشنود است و نه غرب». دکتر عسکریان در ادامه به ظرفیتهای روسیه در کنترل اوضاع اشاره کرد و وجود نیروهای نظامی و روسزبانها در منطقه پیرامونی روسیه را ازجمله ظرفیتهای بالفعل و بالقوهای دانست که روسیه میتواند در تغییر معادلات بهنفع خود از آنها بهره گیرد و تاکنون نیز چنین عمل کرده است. وی در این ارتباط به بیان دو نمونه پرداخت: «اولین مورد حوادثی بود که در گرجستان رخ داد و درنهایت منجر به دخالت نظامی روسیه، اشغال آبخازیا و اوستیا و به رسمیت شناختن استقلال آنها توسط روسیه شد. فراموش نکنیم اقدام نظامی روسیه برای اولین بار پس از فروپاشی شوروی در سرزمینی بیگانه و علیه نیروهای منظم جمهوری برادر سابق خود صورت گرفت؛ درحالی که تا قبل از آن در حوادثی مانند قرهباغ، منطقه دنیستر و تاجیکستان، ارتش روسیه نقش میانجی را بازی کرده بود. همینطور حمایت روسیه از حزب مناطق اوکراین به رهبری یانوکوویچ در برابر یوشچنکو، رئیسجمهور قبلی مورد حمایت غرب که درنهایت منجر به روی کار آمدن روسگرایان شد. این هم نمونه دیگری از اقدامهای روسیه بود». دکتر عسکریان در جمعبندی سخنان خود با بیان این مطلب که رهبران روسیه، ضمن مخالفت با گسترش ناتو در مناطق استراتژیک خود، در پارهای موارد چارهای جز همکاری ندارند و در حال حاضر همکاری را بر اقدام قهری ترجیح میدهند، گفت: «نقش روسیه را در برکناری دولت باقیاف به میزان تأثیرش در انتخابات اوکراین و فشار سیاسی– نظامی بر دولت گرجستان و سایر اقدامها علیه ساکاشویلی باید ارزیابی کرد. همکاری روسیه بهصورت خاص با آمریکا و بهصورت کلی با ناتو در مسیر مبارزه با تروریسم تاحدی ادامه مییابد که موجب تأمین امنیت مرزهای روسیه و همپیمانان او شود؛ ضمن اینکه باتلاق درازمدت افغانستان برای نیروهای اشغالگر، نمیتواند برای روسیه خالی از فایده باشد. جغرافیای روسیه موضوعی است که مورد چالش روسیه با غرب است. اروپا و آمریکا در سالهای پس از فروپاشی شوروی، اگر نگوییم بر وخامت آن اهتمام ورزیدند، حداقل از تشدید ناآرامیها در داخل روسیه ناخرسند نبودند. حد همکاری مشترک با آمریکا در مسیر مبارزه با تروریسم تا براندازی گروههای مشابه داخلی روسیه و تأمین امنیت مرزهای روسیه با پرداختن هزینه امکانپذیر پیشبینی میشود. درنهایت ظرفیت حضور و نفوذ روسیه در مناطق پیرامونی خود همچنان وجود دارد و روسیه درصورت لزوم میتواند با بهرهگیری از این پتانسیلها نقش مجموعه غرب، چه درقالب ناتو و چه شکلهای دیگر را خنثی کند». در ادامه نشست، خانم دکتر کولایی ضمن تشکر از دکتر عسکریان که در سطح منطقهای، زمینهها و پیامدهای تحولات قرقیزستان را مورد بررسی قرار دادند، عنوان کرد که در ادامه، از سطح بینالمللی و ملاحظات جهانی به بیان نکاتی خواهد پرداخت. وی در این رابطه گفت: «واقعیت این است که نقطه محوری بحث ما به حادثه فروپاشی اتحاد شوروی و تحول پس از این حادثه مربوط میشود. همانطور که در ابتدای جلسه گفتم، این تصور وجود داشت که با فروپاشی اتحاد شوروی، نهادهای غربی در این منطقه شکل خواهند گرفت. این امر حداقل به دلیل نگاهی بود که در دهه 1980 و در دوره گورباچف و ادامه آن در دوره یلتسین بر این کشور، یعنی خود روسیه و نیز کشورهای پیرامون حکمفرما بود. این تصور وجود داشت که فروپاشی اتحاد شوروی یعنی غربی شدن روسیه و شکلگیری نهادها و نمادهای فرهنگ و تمدن غرب و ارزشهای غربی و ساختارهای سیاسی و اجتماعی که در غرب وجود دارند. تصور این بود که در پی فروپاشی و بیاثر شدن الگوی توسعه کمونیستی در سراسر این مناطق، معارضی وجود ندارد و غربیسازی میتواند در سراسر این مناطق اتفاق بیفتد و به تعبیر دیگر، لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی در این مناطق شکل خواهد گرفت. خانم دکتر کولایی درمورد شرایط و انتظارهای بهوجود آمده پس از نابودی حزب کمونیست گفت: «این انتظار وجود داشت که با از بین رفتن حزب کمونیست، زمینه برای تمرکززدایی از قدرت در این کشورها فراهم شود که بهصورت طبیعی با توجه به تعارض بین دو الگوی کمونیستی و سرمایهداری که در طی هفتاد سال بسیاری از تحولات جهانی را شکل و جهت داده بود، این انتظار شاید در آن زمان چندان هم بیاساس بهنظر نمیرسید. درواقع از دوره ریگان شاهدیم که تلاش برای گسترش دموکراسی در دستور کار سیاست خارجی آمریکا، بهعنوان یک محور مهم، اولویت بیشتری پیدا میکند. این رویکرد در دوره جرج بوش پدر، تداوم پیدا کرد. نهاد شناختهشدهای مانند موقوفه ملی برای دموکراسی[1](NED) میراث همین دوران توجه سیاست خارجی آمریکا به موضوع گسترش دموکراسی است. اساس آن هم بر این مفهوم بود که دموکراسی، رفاه و صلح ثبات را بههمراه میآورد و اگر بتوان در سراسر جهان این نوع حکومتها را تقویت و ترویج کرد، زمینه برای صلح و رفاه در سراسر جهان فراهم میشود». خانم دکتر کولایی با تأکید بر اینکه منطق چنین رویکردی با توجه به تقابل دو اردوگاه سرمایهداری و کمونیسم روشن و آشکار است، خاطرنشان کرد: «بر این اساس، گسترش هنجارهای برآمده از نظام سرمایهداری و ارزشهای لیبرالیسم غربی، میتواند جهان را به یکپارچگی نزدیک کند و شرایط را برای امنیت و رفاه در سراسر جهان فراهم کند. این ایدهای است که در دوره جرج بوش پسر هم جنبه محوری پیدا کرد. البته این ایده میراث دوران جرج بوش پدر است. براساس تجربه سالهای پایانی نظام دوقطبی و آنچه در شرق اروپا اتفاق افتاد، افرادی مانند رایس (که براساس شواهد و مکتوباتی که وجود دارد در پروژه فروپاشی و سقوط دیوار برلین نقش اساسی ایفا کرده است)، این رویکرد را در سیاست خارجی آمریکا بعدها و در دوره جرج بوش پسر بهعنوان محوری اساسی، برجسته و دارای اولویت تام دنبال کردند». وی در ادامه به پروژه دموکراتیکسازی اشاره کرد و گفت: «حوادث بعد از 11 سپتامبر این نگاه را تشدید کرد؛ بهویژه وحشت ایجاد شده از انفجارهایی که نهفقط در نیویورک و واشنگتن، بلکه در بالی، مادرید و لندن رخ داد و هراس از اتفاقهای مشابه را منتقل کرد. بنابراین این باور بهوجود آمد که باید پروژه دموکراتیکسازی بهعنوان اقدامی برای از بین بردن زیربناهای رفتارهای خشونتآمیز و اقدامهایی که میتواند این وحشت و هراس را در سراسر جهان دامن بزند، بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. شاید آنچه در سال 2000 در مورد میلوسویچ با حملات ناتو به بلگراد اتفاق افتاد و بعد این رویکرد در حوادث بالکان تداوم پیدا کرد، دستاوردهای قابل توجهی برای توفیق این پروژه تلقی شود که این باور را تقویت کرد که از راه ایجاد نهادها و سازوکارهای مناسب میتوان روند دموکراتیکسازی را در کشورهای مختلف جهان تقویت و به این وسیله به تأمین صلح و ثبات کمک کرد. این اتفاقی است که در پی حوادث 11 سپتامبر، در افغانستان و عراق درقالب پروژه صدور دموکراسی شکل گرفت و پروژه دموکراتیکسازی در سیاست خارجی آمریکا بهعنوان یک محور، اولویت و اهمیت خود را حفظ کرد». خانم دکتر کولایی با اشاره به این مطلب که تصویر سادهشده پس از فروپاشی اتحاد شوروی که فروپاشی حزب کمونیست و نظام کمونیستی به تعارض میان آمریکا و روسیه پایان داده، با گذشت مدت کمی از فروپاشی ابطال شد، گفت: «بهزودی روسها هم متوجه شدند که منافعشان هرچند در برخی حوزهها با آمریکاییها و اروپاییها مشترک است، اما تعارضات بسیار جدی برآمده از ویژگیهای ژئوپلیتیکی روسیه همچنان وجود دارد و غیرقابل کتمان است (دیدگاهی که پریماکوف مطرح کرد). این عوامل بستر تقویت این گرایش را در آمریکا درخصوص کنترل و هدایت و تأثیرگذاری بر روند تحولات در داخل مجموع جمهوریهای بازمانده از اتحاد شوروی تقویت کرد. حوادثی که در داخل خود روسیه و همچنین در آسیای مرکزی و قفقاز اتفاق افتاد، جنگها و مناقشات، گسترش جهاد اسلامی و رادیکالیسم در این مناطق، ضرورت پیگیری این پروژه را برای دولت آمریکا، بهویژه دولت جرج بوش مشخصتر کرد و تأکیدهای بیشتری بر این پروژه صورت گرفت». خانم دکتر کولایی با اشاره به صحبتهای آقای آقاجانی درمورد تعداد سازمانهای غیردولتی در بیشکک و تلاش آنها برای شکل دادن به یک جامعه مدنی در پرتو حمایتهای بینالمللی، توضیح داد: «این در شرایطی بود که اقتدار دولت و قدرت متمرکز دولت به حیات خود ادامه میداد و مقاومت جدی در مقابل این نوع تمرکززدایی از قدرت، نهفقط در آسیای مرکزی و قفقاز، بلکه در خود فدراسیون روسیه گسترش پیدا میکرد. حوادثی که در دهه 1990 اتفاق افتاد (از سرکوب پارلمان تا جریانهای تندروی راست و چپ)، همگی ضرورت تقویت پروژه دموکراتیکسازی را آشکار کرد. حوادثی که یکی پس از دیگری از راه مدیریت درخواستها در گرجستان، سپس در اوکراین و بعد از آن هم در قرقیزستان شکل گرفت، تحت عنوان انقلابهای مخملی یا انقلابهای رنگی، زمینه را برای بیان خواستههای مردم و دستیابی مردم به قدرت و خواستههای خودشان مهیا کرد. اما نتایج روشن بود. از همان زمان که در این سه کشور این تحولات شکل گرفت، ما در برنامه اوراسیای مرکزی جلساتی در مورد ماهیت و پیامد این تحولات داشتیم. همان زمان هم کتابی را تحت عنوان «افسانه انقلابهای رنگی» از مجموعه این سخنرانیها منتشر کردیم؛ زیرا بر این باور بودیم که با این تغییر و تحول در قدرت، ساختارهای قدرت سیاسی– اقتصادی و مبانی اجتماعی و فرهنگی این کشورها تحول پیدا نکرده است، بلکه فقط قدرت از یک نفر به فرد دیگری انتقال پیدا کرده است. با گذشت چهار سال از این حوادث، بهخوبی هم در گرجستان و هم در اوکراین و بعد هم در حوادث اخیر در قرقیزستان آشکار شد که این نوع جابجایی در قدرت، هرچند یک موج دموکراسیخواهی در این کشورها را تحت مدیریت و هدایت خود قرار داد، اما درنهایت به تأمین خواستههای مردم در این کشورها کمک نکرد. اعلام نارضایتی و برآورده نشدن انتظارهای مردم، یکی پس از دیگری در این کشورها اتفاق افتاد. در جریان حوادثی که در روند برگزاری انتخابات ریاستجمهوری و دوره دوم ریاستجمهوری ساکاشویلی در گرجستان رخ داد این جریان مشهود بود. در اوکراین نیز بهگونهای دیگر این اتفاقات روی داد و در قرقیزستان نیز بسیار خشنتر و خونینتر و پرهزینهتر تکرار شد. همسایگی این کشور با مناطقی مثل سینکیانگ یا مناطقی در ازبکستان، افغانستان و تاجیکستان که بستر بنیادگرایی و تحرکات بسیار رادیکال و تند (براساس بهرهگیری از فساد موجود، نابرابری، بیعدالتی و همه ویژگیهای توسعهنیافتگی که در این کشورها وجود دارد) فراهم است، اهمیت بیشتری مییابد». خانم دکتر کولایی ادامه داد: «با فروپاشی شوروی انتظاری در جمهوریهای سابق آن ایجاد شد که در پی رفتن نومنکلاتورای فاسد دوران شوروی که همه منابع قدرت و منافع کشور را به خود اختصاص داده بودند، منافع با مردم تقسیم خواهد شد. اما این اتفاق نیفتاد. این تجربه در جریان انقلابهای رنگی دوباره در این کشورها تکرار شد...». پس از صحبتهای سخنرانان، نوبت به پرسشهای حاضران در جلسه رسید. اولین پرسش اینگونه مطرح شد: «به هرحال مطالبی که معمولاً در عرصه سیاست خارجی مطرح میشود و همچنین در حوزه دانشگاهی بیشتر در حوزه نظری است. بحث مهمی که وجود دارد، بحث اولویتهای جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاست خارجی است. اینجا این سؤال جدی وجود دارد؛ درست است که تحولات قرقیزستان در آسیای مرکزی و بحث انقلابهای رنگی حوادث روشنی است، اما آنچه که مبهم است و حداقل در این جلسه به آن اشاره نشد، این است که جایگاه قرقیزستان در سیاست خارجی ایران چیست؟ یعنی قرقیزستان که با ما فاصله دارد و اشتراکهای خیلی جزئی با ما دارد و بهعنوان ضعیفترین کشور آسیای مرکزی محسوب میشود، جایگاهش در سیاست خارجی ایران چیست؟ بحث بعدی در رابطه با ادامه مطالب مطرح شده است. بنده هم چنین تصوری دارم که در دوره ریگان و جرج بوش پدر و پسر، نگاه و رویکرد روسیه نسبت به تحولات حوزه سابق شوروی همانگونه بود که بیان شد. ولی اخیراً و بعد از انتخاب اوباما به ریاستجمهوری آمریکا که با شعار تغییر آمده و همچنین با توجه به استراتژی امنیتیشان که اخیراً آن را (تحت عنوان احیای ملی و رهبری جهانی) تصویر کردند، بهنظر میرسد که سیاستهای آمریکا و ناتو در برابر روسیه فرق کرده است. درواقع روسیه و آمریکا، مخصوصاً پس از امضای پیمان استارت 2 و بعد از اینکه مدودیف طرح امنیت و ثبات اروپا را پیشنهاد داد، و پس از تصویب سند سیاست خارجی اخیر این کشور که اولویت را به تقویت روابط با آمریکا و غرب داده است، بهنظر میرسد که نزدیکی آمریکا و روسیه بیشتر میشود. بنابراین حوزه همکاری اولویت بیشتری در مقایسه با رقابت مییابد. با در نظر گرفتن این مسائل، سؤال من این است که تأثیر نزدیکی آمریکا و روسیه و نیز ناتو و روسیه بر سیاست خارجی ایران چه خواهد بود؟». آقای آقاجانی در پاسخ به این پرسش، با تأیید اینکه شاید قرقیزستان در بین 5 کشور آسیای مرکزی آخرین رتبه را از نظر ما داشته باشد، بیان کرد که به هر حال ما اولویتهایی برای قرقیزستان قائلیم که به دو بخش تقسیم میشود: «اول، مسائلی مثل پیوستگی جغرافیایی و حوزه منافع امنیت ملی. ممکن است کشوری در روابط اقتصادی با ما نقش خیلی مهمی نداشته باشد؛ ولی بهعنوان مثال به مسائلی که در مورد ریگی وجود داشت دقت کنید. یعنی کشوری کوچک در مجاورت ما به محل امنی برای توطئه علیه جمهوری اسلامی تبدیل شده بود. پس این موضوع در حوزه امنیت ملی ما قرار میگیرد. از آن گذشته، حوزه تمدنی ما در چارچوب آسیای مرکزی است. ما در قرقیزستان حدود 1300 لغت استخراج کردهایم که ریشه فارسی دارند. در برخی مناطق، بهخصوص در جنوب و مناطقی مانند «اوش»، مساجد مانند مساجد ایران است. پس هم بحث حوزه تمدنی مطرح است و هم حوزه امنیت ملی. مورد دیگر، پیوستگی جغرافیایی برای موقعیت استراتژیکی است که ما برای حملونقل داریم. با چین و قرقیزستان و تاجیکستان و افغانستان خط ریلی پنججانبهای که از اورومچی به بندرعباس امتداد مییابد را در دستور کار داریم و دنبال میکنیم. ممکن است قرقیزستان بهخودی خود اهمیت نداشته باشد ولی حلقه ارتباط حملونقل ما را تکمیل میکند. بهعلاوه ما با یکدیگر در اکو، سازمان همکاریهای شانگهای و سازمان کنفرانس اسلامی نیز عضو هستیم. همین قرقیزها که ما زیاد روی آنها حساب نمیکنیم، سال گذشته و در جریان بحث حقوق بشر سازمان ملل، به ما اطلاع دادند که تعدادی از کشورها در حال ثبتنام هستند تا علیه ما صحبت کنند و خود آنها در دفاع از ما صحبتهایی کردند. منظور من این است که آنها به هر حال در مجامع بینالمللی یک رأی دارند که این رأی هم تا به حال همیشه مثبت و بهنفع ما بوده است. از همه اینها گذشته، ما شاهدیم که ترکیه باوجود فاصله زیادی با منطقه دارد در آنجا اعمال نفوذ میکند. ما که دارای موقعیت جغرافیایی نزدیکتری هستیم، بهعنوان یک قدرت پیرامونی و متوسط منطقهای، باید خودی نشان بدهیم. درمجموع، با این نظر شما موافقم که قرقیزستان آخرین رتبه را در آسیای مرکزی دارد؛ ولی همین جایگاه آخر هم این قابلیت را دارد که ما نسبت به تحولاتش حساس باشیم و منافعی را ببینیم و تحرکاتی داشته باشیم و در آن مورد سیاستگذاری کنیم». یکی دیگر ازحاضران به بیان دیدگاه و نظر خود در مورد موضوع پرداخت و گفت: «من فکر میکنم توجه بهوجود ظرفیتهایی که در قرقیزستان هست و ما میتوانیم در سیاست خارجی خود از آنها بهره بگیریم، به این معنی نیست که برای نمونه تاجیکستان در سیاست خارجی ما اولویت پایینتری نسبت به قرقیزستان دارد. تاجیکستان ظرفیتهای بسیار بالاتری نسبت به قرقیزستان دارد، ولی چون امروز بحث قرقیزستان مطرح است ما توجه خود را به این کشور معطوف کردهایم. من فکر میکنم بخشی از ظرفیتها مخصوص خود کشور قرقیزستان است، اما از سالی که پایگاههای نظامی در قرقیزستان توسط روسیه و آمریکا تقویت شد، ظرفیتهایی را نیز آنها به ژئوپلیتیک قرقیزستان اضافه کردند. به اعتقاد من، حساسیت جمهوری اسلامی ایران، از زمانی که تقابل بین استراتژی آمریکا و روسیه شروع شد، بیشتر شد. ظرفیت ژئوپلیتیکی قرقیزستان، بعد از تحولات مربوط به پایگاه نظامی آمریکا بیشتر از قبل شد». سپس دکتر عسکریان در ادامه پاسخها گفت: «به نظر من (نظر شخصی من و نه نظر دولتی)، میتوان اینطور مطرح کرد که تقابل کنار گذاشته نشده، بلکه آمریکا بیشتر نقطه حساسیت روسیه را شناخته است و شاید به این نتیجه رسیده که در آن ابعادی که روسیه خط قرمز خود میداند، در حال حاضر به مصلحت نیست که وارد شود. حال یا این موضوع را به عقب انداخته یا اصلاً فراموش کرده است. در هر صورت، به اعتقاد من روسیه کنار نکشیده است. این آمریکاست که در مواردی به روسیه امتیاز داده و این موارد را نادیده گرفته است. این موارد ممکن است در بحث سپر دفاع موشکی باشد. در بحث نپذیرفتن ایران به عضویت اصلی سازمان شانگهای هم روسیه امتیازی به آمریکا داده است. به همین شکل موضوع آزادسازی چند شرکت روسی توسط آمریکاییها بود که از تحریم خارج شدند. این موارد، بدهبستانهایی بوده که انجام شده است. درواقع، تقابل را کنار نگذاشتهاند، بلکه اولویت خود را بر همکاری قرار دادهاند». در ادامه جلسه، آقای دکتر امیراحمدیان به ابرازنظر درمورد صحبتهای آقای آقاجانی پرداخت و گفت: «آقای آقاجانی گفتند که 5 هزار سازمان غیردولتی در قرقیزستان تأسیس شده و این شاید به نوعی شاخصی از دموکراتیک شدن جامعه قلمداد شود. ولی همچنین گفتند که در جریان آشوبها، علاوه بر اینکه مغازهها را غارت کردند، آنها را آتش هم زدند. اینها با هم مغایرت دارد. در یک جامعه مدنی نمیتواند چنین کارهایی صورت بگیرد. حتی در سال 2005 و روی کار آمدن باقیاف هم اغتشاش و غارت وجود داشت. این در حالی است که انقلابهای رنگی گرجستان و اوکراین کاملاً با مورد قرقیزستان تفاوت داشت و حتی در طبقهبندی انقلاب رنگی هم، وقایع قرقیزستان تا حدوی با این مفهوم ناهمخوان است. درواقع در تحلیلهای ما مردم و جامعه قرقیز فراموش میشود و همیشه از جریانها و بازیگران صحبت میشود. نظام سنتی و بافت قبیلهای هنوز در این کشور نقش بسیار مهمی ایفا میکند. بحث هجوم و غارت هم از همین فرهنگ قبیلهای ناشی میشود که آن را یک ارزش میدانند. از این نظر، جامعهشناسی قرقیزستان فراموش میشود. به نظر من در تحلیل علتهای وقایع این کشور باید از این نظر نیز به ماجرا نگاه کرد. وقایع سال 2005 بهنوعی قیام جنوبیها علیه شمالیها بود. وقایع اخیر هم علیه جنوبیها است. این وقایع بنیانهای اقتصادی هم دارد. فاصله طبقاتی و شکاف بین مناطق باعث فساد میشود. دولت مرکزی کمکهای خارجی را بهنفع خود مصادره میکند. پس دید جامعهشناسی هم مهم است». آقای دکتر کسایی از دیگر افرادی بود که دقایقی به بیان دیدگاهها و پیشنهادهای خود پرداخت و گفت: «میخواستم پیشنهاد بدهم که مطالب در این بخش مقداری معطوف به آینده و پیشبینی باشد. سؤالاتی به ذهن میرسد؛ مثلاً اینکه آیا این پایان ماجراست یا باید در انتظار تحولاتی از این دست باشیم؟ همانطور که میدانید جنوبیها تظاهراتی را علیه دولت موقت شروع کردهاند. یا سؤال دیگر این است، همانطور که میدانیم در اوکراین نیروهای طرفدار روسیه بر سر کار آمدند. دو ماه بعد وقایع قرقیزستان اتفاق افتاد. آیا شاهد چنین تحولاتی در گرجستان نیز خواهیم بود؟ آیا علت این روند عدم حمایت آمریکا از نیروهای طرفدار خودش است؟ آیا نیروهای طرفدار غرب، گرایش به مسکو پیدا کردهاند یا این فقط یک تاکتیک است؟ یا سؤالات دیگری مثل اینکه آیا نیروهای طرفدار غرب سرخورده شدهاند؟ آیا آمریکا به طرفدارانش بیتوجه است و فقط در پی حفظ پایگاه نظامی خودش است؟ آیا گرجستان که با خیال حمایت غرب وارد جنگ با روسیه شد ولی درعمل حمایتی ندید، صحنه انقلاب در انقلاب بعدی خواهد بود؟ درنهایت اینکه آیا این تحولات میتواند ناشی از بدهبستانهای سیاسی- استراتژیک دو قدرت آمریکا و روسیه بر سر موضوعهای مختلف مانند برنامه هستهای ایران یا بحران کره شمالی یا حتی افغانستان باشد؟ یعنی از یک طرف شاهد به رسمیت شناختن حیات خلوت روسیه باشیم و از سوی دیگر و در ازای آن همراهی روسها در موضوعهای مورد علاقه آمریکا؟ استدعای من این است که درصورتی که وقت اجازه بدهد، مقداری معطوف به آینده و پیشبینی باشیم». سپس آقای شایان، کارشناسارشد اداره کل کشورهای مشترکالمنافع وزارت امورخارجه، با اشاره به اینکه صحبتهای مطرحشده در این نشست بیشتر معطوف به نکات داخلی کشور قرقیزستان و همچنین آسیای مرکزی بود، بیان کرد: «بهنظر من توجه به مسئله تعامل و تحولات بینالمللی بسیار مهم است؛ چرا که در تحولات بینالمللی باید به قدرت و یا ضعف غرب هم توجه کنیم. این توجه هم در مسائل سیاسی است و هم مسائل اقتصادی. در مورد خود روسیه هم باید این توجه صورت بگیرد. توجه به روسیه پس از فروپاشی و همچنین بعدها، به قدرت رسیدن پوتین که اعتبار دوبارهای به روسیه بخشید و درنهایت به قدرت رسیدن مدودیف و بررسی اینکه در این دورانها روسیه چه نقشی را در آسیای مرکزی و نظام بینالملل داشته است. آقای دکتر امیراحمدیان گفت که به مردم و نقش آنها در قرقیزستان باید توجه شود. ولی باید دید که آیا تحولات در منطقه، تنها مخصوص قرقیزستان بود یا نه. قبل از آن در دو کشور دیگر هم تحولاتی رخ داده بود و حتی برخی مقامهای بلندپایه کشورها، از جمله مدودیف احتمال وقوع این تحولات در برخی دیگر از کشورهای منطقه را نیز مطرح میکنند. بنابراین این یک موضوع منطقهای است و موضوع داخلی نیست. البته میتوان از آن جنبه و با اشاره به نارضایتی مردم و مشکلات اقتصادی نیز به آن اشاره کرد، ولی این موارد کافی نیست. باید به مسائل منطقهای و بینالمللی اشاره شود». وی در مورد دلیل توجه به قرقیزستان نیز گفت: «بهوسیله تحولات قرقیزستان یا اوکراین یا گرجستان یا حتی مولداوی میتوانیم به تعاملات شرق و غرب اشراف پیدا کنیم. من ملاقاتی با یک کارشناس خارجی داشتم؛ او گفت آیا شما فکر میکنید که اوکراین به شکل دموکراتیک از سوی غربیها به شرقیها داده شد؟ یا این تغییر و تحول یک تعامل بود برای اینکه دولتمردان اروپا کاملاً از وضعیت موجود در زمستان هر سال ناراضی بودند؟ وقتی زمستان میرسید، روسیه جریان گاز را قطع میکرد و قیمت آن را افزایش میداد و اروپا از این مسئله در رنج بود. ولی با تغییری که در حکومت اوکراین رخ داد روسیه اعلام کرد که جریان گاز قطع نمیشود و قیمت آن نیز افزایش نخواهد یافت. بنابراین تعاملاتی وجود دارد که باید به آنها توجه کنیم و از راه این توجه است که میفهمیم پشت پرده روابط غرب و شرق، چه منافع و ضررهایی برای سیاست خارجی ما وجود دارد». سخنان خانم دکتر کولایی پایانبخش این جلسه بود. وی با اشاره به صحبتهای دکتر کسایی، ضرورت ادامه این جلسات را مورد تأکید قرار داد و گفت: «ما در یک جلسه تنها به یک وجه محدود مسئله میپردازیم. مشخص میشود که چقدر تعامل بین دانشگاه و دستگاههای اجرایی بااهمیت است و دستگاههای اجرایی میتوانند از ظرفیتهای علمی و پژوهشهای دانشگاهی استفاده کنند. امیدوارم شاهد تعامل روزافزون در سطح جامعه ملی باشیم تا از امکانات و ظرفیتهایی که در داخل وجود دارد بتوانیم درجهت تأمین منافع کشور استفاده کنیم. در این جلسه طبق محوری که اعلام کرده بودیم بنا داشتیم که به مسائل دولت موقت و همچنین به تعارضات روسیه و آمریکا بپردازیم و یک نگاه بینالمللی بسیار سریع و گذرا هم بر تحولات بعد از فروپاشی شوروی و اولویتهای سیاست خارجی آمریکا و آثار آن بر منطقه داشته باشیم؛ زیرا در مباحث نظری سیاست بینالملل به ساختارهای بینالمللی و نقش عامل سیستمیک در تعاملات کشورها توجه جدی داریم». خانم دکتر کولایی در پاسخ به پرسش مطرحشده گفت: «به نظر من تحولات بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در روابط روسیه و آمریکا بهتنهایی کفایت میکند که متوجه ناپایداری وضعیت موجود بشویم. موجهایی که شکل گرفته و رفتوبرگشتهایی که وجود داشته و تغییر رویکردها که بهدنبال شرایط متفاوت صورت گرفته (از سادهگیری دوران یلتسین گرفته تا تقابل بسیار سخت دوران پریماکوف تا عملگرایی دوران پوتین)، حوزههای جدید همکاری و تعامل که گشوده شده و همچنین علایق و تقابلهای ژئوپلیتیکی میتواند چشمانداز اختلافهای آتی را روشن کند. هر دو بازیگر به حوزههای منافع مشترک توجه دارند ولی در عین حال، هر دو میدانند که منافعشان با یکدیگر تطبیق کامل ندارد. پس ما شاهد تعاملی از این حوزههای همکاری و حوزههای تعارض هستیم |