نمایشگر دسته ای مطالب
پنجاهمین نشست تخصصی : سازمان همکاری شانگهای و امنیت انرژی بیست و هفتم آذر ماه 1390
پنجاهمین نشست تخصصی : سازمان همکاری شانگهای و امنیت انرژی بیست و هفتم آذر ماه 1390
پنجاهمین نشست تخصصی :
سازمان همکاری شانگهای و امنیت انرژی
بیست و هفتم آذر ماه 1390
سخنرانان:
جناب آقای دکتر اکبر ولی زاده، استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی
سرکار خانم دکترالهه کولایی، استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی
خلاصه نشست:
پنجاهمین نشست برنامه اوراسیای مرکزی با عنوان «سازمان همکاری شانگهای و امنیت انرژی»، روز یکشنبه 27 آذرماه 1390 در سالن کنفرانس مرکز مطالعات عالی بینالمللی برگزار شد. در ابتدای نشست، آقای دکتر جهانگیر کرمی، عضو هیئت علمی گروه مطالعات روسیه دانشگاه تهران، ضمن تبریک به برنامه اوراسیای مرکزی به علت انتخاب سرکار خانم دکتر کولایی به عنوان پژوهشگر برتر دانشگاه تهران و بیان اینکه ایشان به دلیل کسالت در نشست حضور ندارند، به بیان مقدمهای در مورد سازمان همکاری شانگهای پرداخت. وی گفت: «این سازمان در ادبیات سیاسی جهان بعضاً با واژه ناتوی شرق، ورشوی جدید، و یا اوپک هستهای مورد اشاره قرار میگیرد. شاید انتظاری که از این سازمان میرفت نیز این بود که وارد چنین فضایی شود. اما در عمل این سازمان به این سمت حرکت نکرده است. علت این امر هم این است که نخست، در اساسنامه آن به تصریح آمده است که این سازمان یک ائتلاف امنیتی نیست و دوم اینکه نگاه چینیها به صورتی است که در حال حاضر به هیچ وجه قصد ورود به بازیهای سیاسی بینالمللی را در قالب ائتلاف و بلوک ندارند».
وی ادامه داد: «نکته دیگر بحث جمهوری اسلامی ایران و این سازمان است. از همان ابتدا، جمهوری اسلامی ایران نسبت به این سازمان نگاه بسیار مثبتی داشت. ایران در سال 2005 به عضویت ناظر پذیرفته شد و در سال 2008 درخواست عضویت رسمی را مطرح کرد. این موضوع هیچگاه در اجلاسهای سازمان مطرح نشد، تا اینکه در سال 2010 عضویت رسمی ایران رد شد. البته ایران همچنان به عنوان عضو ناظر به همکاری با سازمان ادامه میدهد». آقای دکتر کرمی سپس از دکتر ولیزاده، عضو هیئت علمی گروه مطالعات منطقهای دانشگاه تهران دعوت کرد تا به ایراد سخنرانی بپردازد.
آقای دکتر ولیزاده صحبتهای خود را با اشاره به مفهوم «بیضی استراتژیک» آغاز کرد و گفت: «من در سال 74 و 76 با دو واژه آشنا شدم که آنها را زیاد جدی نگرفتم. در سال 76، وقتی وزارت امور خارجه سمینار آسیای مرکزی و قفقاز را برگزار کرده بود، فردی به نام آقای «جفری کمپ» در آنجا حضور داشت. ایشان در سخنرانی خود بحث «بیضی استراتژیک» را عنوان کردند، مبنی بر اینکه تمرکز دنیا از این پس بر روی یک بیضی خواهد بود که ما آن را با عنوان بیضی استراتژیک میشناسیم و شاخصه این بیضی، برخورداری از یک ظرفیت بالای انرژی است. آن زمان ایشان اعلام کردند که 60 درصد انرژی دنیا در این بیضی استراتژیک قرار دارد که شامل خلیج فارس تا دریای خزر میشود. در آن زمان این بحث آنقدر جذابیت نداشت که به آن توجه شود. به مرور که چند سال از این موضوع گذشت و بحث سازمان شانگهای مطرح شد، احساس کردم که ایشان چه برآورد و نگاه دقیقی نسبت به حوزه آسیای مرکزی و قفقاز داشتهاند».
وی سپس به طرح مفهوم «بازی بزرگ» اشاره کرد و گفت: «واژه دیگری که من در آن سالها با آن مواجه بودم، بحث «بازی بزرگ» بود. آقای گیپلینگ در کتاب «بازی» عنوان کرده بود که در منطقه هارتلند یک بازی در حال شکلگیری است که با عنوان بازی بزرگ شناخته میشود و حضور در این بازی بزرگ بسیار مهم است. الان که حدود 15 سال از آن قضایا میگذرد، زمانی که مسائل را از دیدگاه کارشناسیتر نگاه میکنم، احساس میکنم که فضا و نوع نگاه ما در حوزه آسیای مرکزی و قفقاز و سازمانها و پیمانهایی که در این حوزه وجود دارد باید تغییر پیدا کند. در خصوص سازمان شانگهای، آقای دکتر کرمی عنوان کردند که رویکردهای مبارزه با تروریسم و مواد مخدر و مباحثی از این دست، همکاریهایی را در حوزه آسیای مرکزی شکل داده است. من در بحثی که الان میخواهم ارائه بدهم، خیلی در پی این بودم که بین انرژی و شانگهای ارتباط برقرار کنم و بحث کلان و تیترهایی را انتخاب کنم که بتوانم این دو موضوع را به هم پیوند دهم. وقتی بیشتر در این موضوع درگیر شدم، به یک جمعبندی رسیدم مبنی بر اینکه که اعداد و آمارهایی که بنده در اینجا به آنها اشاره میکنم، خود به اندازه کافی سرفصل هست. من به برخی از این عددها اشاره میکنم تا اندکی با کلیت سازمان شانگهای آشنا شویم که این سازمان چیست و چه واقعیتهایی را در خود دارد».
به این ترتیب، آقای دکتر ولیزاده به بیان آمارهایی در رابطه با سازمان شانگهای پرداخت. وی در این رابطه گفت: «به جهت جغرافیایی، این سازمان 35 تا 37 میلیون کیلومتر مربع وسعت دارد و به جهت جمعیتی 5/2 میلیارد نفر را شامل میشود. اگر اعضای ناظر را نیز در محاسبه وارد کنیم، سازمان شانگهای حدود 44 درصد جمعیت دنیا را در خود دارد. 5/10 درصد ارتش دنیا در سازمان شانگهای است که با لحاظ کردن اعضای ناظر به 17 درصد میرسد. از لحاظ انرژی، با احتساب ایران، این سازمان 20 درصد نفت دنیا و 50 درصد گاز دنیا را در اختیار دارد. سازمان شانگهای سازمانی است که هم بزرگترین تولیدکننده گاز و هم بزرگترین مصرفکننده را در خود دارد. این رابطهها کاملاًٌ مشخص است و نیاز به توضیح خاصی ندارد».
وی در ادامه بحث اعداد و ارقام، به رابطه بین میزان مصرف انرژی اشاره کرد: «در سال 2003 میزان مصرف گاز 92 میلیارد متر مکعب در روز بوده است. با رشد 4 درصدی که برای گاز تعریف شده، در سال 2030 این میزان به بیش از 190 میلیارد متر مکعب در روز خواهد رسید. در مورد نفت نیز، طی آخرین برآوردهایی که کارشناسان داشتهاند و در قالب گمانهزنیهای حداقلی و نه چندان خوشبینانه، در 75 سال آینده موضوع نفت به عنوان مهمترین موضوع در عرصه بینالملل خود را نشان خواهد داد. در قالب گاز هم که حدود دو قرن دنیا درگیر مباحث مربوط به مدیریت گاز، مصرف گاز و چالشهای مرتبط با آن خواهد بود».
دکتر ولیزاده در مورد آمارهای مربوط به خود کشورهای عضور نیز گفت: «چین، مطابق برنامهریزیهایی که دارد، قصد دارد تا سال 2020 به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل شود. روسیه هم برنامه کم و بیش مشابهی دارد که میخواهد حداکثر تا سال 2025 به چهارمین اقتصاد دنیا تبدیل شود. این موضوع به معنای این است که این کشورها باید انرژی بیشتری مصرف کنند و به ذخایر مطمئنتری دست پیدا کنند. در حال حاضر مصرف روزانه نفت و گاز چین بسیار قابل توجه است، زیرا چین در سال 2009 بالغ بر 8 میلیارد متر مکعب گاز مصرف میکرد و طی یک سال این رقم به 10 میلیارد متر مکعب افزایش پیدا کرد. توان و ظرفیت تولید روسیه را نیز باید در نظر گرفت. روسیه چیزی در حدود 10 میلیون بشکه نفت در روز صادر میکند. در مورد گاز هم، روسیه به همراه ایران بیش از 40 درصد گاز دنیا را به خود اختصاص داده است».
وی در ادامه به بیان ارتباط این آمارها با جایگاه سازمان شانگهای پرداخت: «در رویکردهای سازمان شانگهای دیده شده است که از سال 1995 تا سال 2000 و 2001 در مباحث مرتبط با تروریسم و مواد مخدر درگیر بود. ولی به محض اینکه مباحث اقتصادی را در کنار آن قرار دهیم، میبینیم که یک تغییر جهت در سازمان همکاری شانگهای اتفاق افتاده است؛ به این ترتیب که به سمت کارکردهای اقتصادی حرکت کرده و در حال حاضر نیز از کارکردهای اقتصادی به سمت کارکردهای نظامی در حال حرکت است. ظرفیتهای کشورهای حوزه شانگهای نشان میدهد که باید خوشبین بود که سازمان شانگهای از رویکردهای صرف سیاسی به اقتصادی و در آینده به سمت رویکردهای نظامی پیش برود. کارهایی هم که این سازمان در حوزه نظامی انجام داده، نشان میدهد که ظرفیت این سازمان برای رفتن به سمت یک کار نظامی، ظرفیت قابل توجه و مهمی است».
وی در جمعبندی این بخش از صحبتهای خود گفت: «ظرفیت داشتن و در اختیار داشتن منابع، شاخص چندان خوبی برای توفیقات اقتصادی برای هر کشور و یا هر قدرتی تلقی نمیشود. میزان مدیریت این منابع و میزان کنترل بر آنها مهمتر از صرف برخورداری از آنها است. آنچه در سازمان شانگهای در حال رخ دادن است این است که کشورهایی که هم بزرگترین تولیدکنندگان و هم بزرگترین مصرفکنندگان گاز دنیا هستند، تلاش دارند تا به نوعی حرکت را به سمت و سویی ببرند که مدیریت و کنترل حداکثری را بر منابع انرژی داشته باشند. قطعاً با بنده موافقید که شاکله اصلی رقابتهای آتی به سمت مدیریت منابع انرژی است. تلاشی که آمریکاییهای میکنند – اگر استراتژی سال 1995 کلینتون را در نظر بگیریم که بحث تعدد خطوط انرژی در حوزه آسیای مرکزی و خزر را مطرح کرد – در همین جهت است. اگر همه این عوامل را کنار هم بگذاریم، جمعبندی این خواهد بود که نوع رقابت جدیدی در عرصه انرژی در حال شکلگیری است که آن بحث مدیریت انتقال و کنترل انرژی است. این تلاشی است که ما از جانب روسیه، چین و آمریکا شاهد هستیم که هر سه این کشورها به عنوان قدرتهای برجسته در حوزههای اقتصادی جهان تلاش دارند تا انرژی را مدیریت کنند و اهرمهای کنترل بر انرژی را داشته باشند، زیرا برخورداری از این اهرم به عنوان یک ابزار قدرت سیاسی، کارایی و کارآمدی خاص خود را خواهد داشت».
وی افزود: «نکتهای که در خصوص سازمان شانگهای قابل توجه است و باید به آن دقت کنیم این است جدا از اینکه این سازمان ظرفیتی برای همگرایی اعضا دارد، بازیای که در بحث مدیریت انرژی و کنترل منابع شکل میدهد، موضوع بسیار مهمی است. در فضایی که روسیه در حال حاضر دنبال میکند، تلاش دارد تا در حوزه گاز یک نوع انحصار ایجاد کند.حرکاتی که «گارپروم» در عرصه خطوط انتقال انرژی انجام میدهد، به طور کامل بیانکننده این قضیه است که روسها در حوزه گازی هیچ مماشاتی را نمیپذیرند. آنها هرگونه تحرک را در بحث انتقال انرژی رصد میکنند و رفتار خاصی را متناسب با آن تدوین میکنند. به طور خاص در مورد گازپروم به عنوان بزرگترین شرکت گازی جهان باید گفت که در تمام معادلات و محاسبات و برنامههای مربوط به انتقال گاز، این شرکت حضور دارد. هیچ برنامهای را در منطقه، و حتی فراتر از منطقه آسیای مرکزی و قفقاز مشاهده نمیکنیم، مگر اینکه با دخالتهای گازپروم به اجرا درمیآید. این دخالتها را در خط لوله صلح نیز میبینیم. خط لوله انتقال گاز ایران به هند و پاکستان، به ظاهر غیرروسی است؛ ولی یکی از عوامل کارشکنی و عدم تحقق این طرح – جدا از مخالفتهای آمریکا – نوع نگاهی است که روسها به آن دارند. روسها مایل نیستند این خط لوله محقق شود. اقدامات روسها باعث شده که آنها تقریباً در تمام معادلات مربوط به گاز حاضر باشند».
دکتر ولیزاده با اشاره به خط لوله گاز ترکمنستان به چین گفت: «چین در سال جاری و در ظرف زمانی 17 ماه موفق شد گاز ترکمنستان را به کشور خود برساند. این امر به جهت اقتصادی و عملیاتی یک امر نشدنی به نظر میرسید. با این حال، این امر نشان میدهد نیازی که چینیها به گاز منطقه آسیای مرکزی و به ویژه حوزه خزر دارند، باعث شده تمایل داشته باشند تا با قدرت و سرعت تمام، خطوط انتقال انرژی را مدیریت کنند. به جز ترکمنستان، بحث انتقال گاز از حوزه «تنگیز» قزاقستان به چین نیز مطرح است. گاز حوزه سیبری، خط لوله دوم گاز ترکمنستان به چین، پیشنهادهای ایران مبنی بر ادامه خط لوله صلح به سمت چین نیز از دیگر طرحهایی است که در این رابطه مطرح است. اگر جمعبندیهایی در مورد خط لولهها و معادلات مربوط به انتقال انرژی داشته باشیم، باید گفت تمام قدرتهای عضو سازمان شانگهای به شدت تلاش دارند در بحث انتقال انرژی حاضر باشند؛ به ویژه چین که در حال حاضر 58 درصد انرژی مورد نیاز خود را از خاورمیانه تأمین میکند. همه تلاش چینیها در 5 سال گذشته این بوده که این تغییر ظرفیت صورت بگیرد؛ یعنی اتکا به خاورمیانه تقلیل پیدا کند و این کشور راه مطمئنی را برای خود تعریف کند. این اوضاع مطمئن در آسیای مرکزی که سازمان شانگهای در آنجا متولد شده جستجو میشود. الان هم مهمترین کارکردی که چین برای سازمان شانگهای تعریف کرده، همین موضوع است».
دکتر ولیزاده با بیان اینکه سازمان شانگهای، سازمانی با رویکردهای به ظاهر امنیتی، سیاسی و اقتصادی است، رویه عملی و آنچه در حال حاضر در حال بروز کردن است را به این صورت داسنت که سازمان شانگهای تلاش دارد در معادلات ژئوپلیتیک و مباحث اصلی اقتصاد جهانی نقشآفرینی کند. وی گفت: «سازمان شانگهای تنها کمربند همکاری منطقهای در جهان است که اگر ایران را نیز که دانش هستهای در اختیار دارد در آن محاسبه کنیم، تمام کشورهای آن دارای ظرفیت هستهای هستند. با این ظرفیت هستهای، در کنار مباحث جمعیتی و قابلیتهای اقتصادی که به آن اشاره شد، هرچقدر سازمان شانگهای قدرت پیدا کند و همگرایی درون آن گسترش پیدا کند، به این معنا خواهد بود که ظرفیت جدیدی برای چین ایجاد میشود که به منابع انرژی مطمئنی (منابع غیر خاورمیانهای) دسترسی پیدا کند. آسیای مرکزی این خصلت را دارد که منابع مورد نیاز – نه فقط منابع انرژی، بلکه همچنین منابع معدنی – را در اختیار چین بگذارد. نگاه چین به شانگهای از این منظر است و به آن به عنوان کانال مطمئن تأمینکننده خوراک اولیه اقتصاد رو به رشد خود مینگرد».
به باور وی، روسیه نیز چنین نگاهی را دارد؛ «البته روسها سعی میکنند جدا از ظرفیتهای اقتصادی، از سازمان شانگهای بهرهبرداری سیاسی و امنیتی نیز داشته باشند. یکی از مناطقی که میتواند برای روسها تعادل استراتژیک ایجاد کند، همین سازمان شانگهای و حوزه آسیای مرکزی است. روسها تلاش دارند به دلیل کارکردها و قابلیتهای سازمان شانگهای، هویت خوبی را به این سازمان ببخشند. حتی بحث حضور و پذیرش حضور ایران، پاکستان و هند، از آنجا که روسها چراغسبزهای اولیه برای پذیرش این کشورها به عنوان عضو ناظر را نشان دادهاند، بیانگر این است که روسها سعی دارند برای سازمان شانگهای یک هویت غیراقتصادی نیز در نظر بگیرند و از آن در راستای رقابت و کشاکشی که در حوزه مسائل بینالمللی با آمریکا دارند نیز استفاده کنند».
دکتر ولیزاده سپس از دیدگاه دیگری به تحلیل سازمان شانگهای پرداخت و گفت: «جدا از اینکه سازمان شانگهای میتواند تأمینکننده بخش عمده انرژی گاز دنیا باشد، به جهت ظرفیت کشورهای آسیای مرکزی در برخورداری از انرژی برقآبی، تلاش در جهت شکلگیری یک بلوک انرژی برقآبی نیز در این رابطه اهمیت پیدا میکند. پوتین نیز در سال 2006 چنین پیشنهادی را مطرح کرد که با استفاده از ظرفیت انرژی برقآبی تاجیکستان، خطوط انتقال برق از این کشور به شرق آسیا کشیده شود. به نظر میرسد که سازمان شانگهای را از این منظر نیز باید مشاهده کنیم که میتواند یکی از کانونهای اصلی تولید انرژی برقآبی در جهان باشد. طراحیها و مطالعاتی که برای تأسیس نیروهای برقآبی در حوزه تاجیکستان و قرقیزستان صورت گرفته– که به طور خاص ایران و روسیه در نیروگاه «سنگتوده» تاجیکستان فعال شدند – در این زمینه قابل اشاره است. این ظرفیتها نشان میدهد که این حوزه میتواند در بحثهای تأمین انرژی شرق آسیا کمک شایانی کند. همین امر یک ظرفیت و قابلیت ویژه برای سازمان شانگهای و به طور خاص کشورهای منطقه آسیای مرکزی خواهد بود».
وی کلیت بحث خود را دو نکته و مسئله عمده و اساسی دانست و در مورد آنها گفت: «در زبان چینی، جای قرار گرفتن کلمه در جمله با معنای آن رابطه مستقیم دارد. در مورد بحث ما نیز، ما سازمانها و تشکیلات منطقهای زیادی را دیدهایم و نمیتوان گفت که سازمان شانگهای، سازمان خیلی خاصی است. ولی به جهت استقرار آن در این منطقه خاص، این سازمان کاملاً با سازمانهای دیگر متفاوت است. نمیتوان شانگهای را با سازمانهای همکاری در آمریکای لاتین، اروپا و یا هیچ جای دیگر مقایسه کرد. همانطور که اشاره شد، این امر به لحاظ هستهای، هم منابع انرژی و هم برنامههای بلندمدتی است که کشورهای عضو سازمان شانگهای برای خود طراحی کردهاند. حتی اگر بحث ایران را هم در شانگهای کمرنگ تلقی کنیم، دو قطب قدرت اصلی، یعنی چین و روسیه به اندازه کافی انگیزه و ظرفیت دارند که سازمان همکاری شانگهای را از یک سازمان تشریفاتی و غیر فعال به یک سازمان کاملاً فعال و موثر در مباحث بینالمللی تبدیل کنند. در سال 2007 شاید بحث پایگاه آمریکا در «ماناس» قرقیزستان نمونه مناسبی باشد. در آن زمان سازمان شانگهای تحرک قابل توجهی نشان داد تا آمریکا پایگاههای خود در آسیای مرکزی را تعطیل کند و مهلتی مقرر کرد تا پایگاه ماناس تعطیل شود. تحرکاتی که آمریکا برای لغو این دستورالعملها که در نشست بیشکک مطرح شده بود انجام داد، نشان میدهد که آمریکا به عوارض عملکردی سازمان شانگهای کاملاً واقف و نسبت به آن نگران است».
وی در همین رابطه افزود: «وقتی تصمیمات سیاسی و امنیتی سازمان شانگهای اینقدر انرژی و فعالیت در آمریکا ایجاد کرد که اثرات تصمیمگیری سازمان شانگهای را کم کند، یعنی آمریکا بسیار نگران است که در چارچوب بحث بازی بزرگ، سازمان شانگهای به ظرفیت و قابلیتی برسد که از اهرم انرژی برای تنظیم روابط با آمریکا استفاده کند و یا حداقل روسیه و چین از این ظرفیت استفاده کنند. من بحث ایران را در این موضوع پررنگ نمیبینم. ولی این امکان برای روسیه و چین وجود دارد که از ظرفیت شانگهای در تنظیم بازی با آمریکاییها استفاده کنند. در این بازی و از حدود یک دهه بعد، قطعاً بازی در حوزه اقتصادی و رسیدن به منابع مطمئن انتقال انرژی خواهد بود. به نظر میرسد در مورد کارکردهایی که این سازمان دارد و همچنین فرصتهایی که دارد، شاید به جهت اختلافات و ناکارآمدیهایی که درون سازمان شانگهای وجود دارد، نباید خیلی خوشبین باشیم و انتظارات غیرواقعی – اگر نگوییم رویاپردازانه – از سازمان شانگهای داشته باشیم. ولی به جهت ظرفیت درونی سازمان شانگهای و کارکردهایی که این سازمان در آینده خواهد داشت، این سازمان را باید غیر از آنچه که الان تصویر و تصور میکنیم ببینیم و باید تلاش کنیم که در چارچوب ظرفیتهای جمهوری اسلامی ایران تحرکاتی تنظیم شود که ما حداکثر انسجام و استحکام در روابط با کشورهای حوزه شانگهای را داشته باشیم تا بتوانیم از ظرفیتهای آتی این سازمان استفاده کنیم. اینکه این تمایل در سازمان شانگهای هم وجود داشته باشد که ایران را به عنوان یک عضو موثر در سازمان بپذیرند یا خیر، نکتهای است که باید در حال حاضر زیاد به تحلیل آن نپردازیم. اما آنچه مسلم است این است که در دو بخش نفت و گاز، قطعاً حضور ایران یکی از کانالهای هویتبخشی و اعتبار بخشی به سازمان شانگهای است. نفت سازمان شانگهای در حدود 10 درصد است و با احتساب ایران به 20 درصد میرسد. بنابراین این تمایل در اعضای سازمان شانگهای وجود دارد که ایران را به این مقوله وارد کرده و از این ظرفیت استفاده کنند».
دکتر ولیزاده نکته مهمتر در مدیریت انتقال انرژی را، تلاش برای انتخاب کوتاهترین و مطمئنترین مسیر برای انتقال دانست و افزود: «قطعاً در رابطه با چین، منطقه آسیای مرکزی این کشور را متوجه میسازد که از این ظرفیت برای ایجاد یک کانال و شاهراه تزریق انرژی استفاده کند. از طرف دیگر، باید این نگاه را داشته باشیم که سازمان شانگهای نمیتواند تمام انرژی تولیدی خود را درون حوزه خودش مصرف کند و باید آن را به بازارهای جهانی نیز برساند. اینکه معادلات سیاسی را در آینده غیر از آنچه اکنون وجود دارد ببینیم و فضای سیاسی جهانی نسبت به ایران را متفاوت با شرایط کنونی ببینیم، قطعاً این انگیزه برای مصرفکنندگان خارج از حوزه شانگهای و آسیای مرکزی وجود خواهد داشت که از مسیری به نام مسیر ایران استفاده کنند و بتوانند انرژی را راحتتر و سریعتر به بازارهای مصرف – به ویژه بازارهای مصرف غربی – برسانند. این نکته ما را به این جمعبندی میرساند که تحرکات ایران برای پیوستن به سازمان شانگهای به عنوان عضو اصلی، صرفاً نمیتواند یک تحرک ملی و ایرانی باشد؛ بلکه یک سری تمایلات غیر ایرانی نیز به تمایلات ایران برای رسیدن به عضویت دائم سازمان شانگهای کمک میکند».
در نهایت، آقای دکتر ولیزاده در در جمعبندی سخنان خود عنوان کرد: «آنچه پانزده سال پیش جفری کمپ از آن با عنوان «بیضی استراتژیک» یاد کرد، این اجازه را به ما میدهد که شاکله بازیهای سال 2020 را نیز در فضای انرژی و رقابت برای دسترسی به منابع انرژی و کنترل و مدیریت انتقال انرژی تبیین و تعبیر کنیم. این امر به این معناست که تا زمانی که این حوزه از این پتانسیل منابع انرژی برخوردار است، نوع نگاه به این سازمان و نوع عملکرد و تحرکات آن، برای کشورهای عضو و همچنین برای کشورهای فراتر از سازمان شانگهای بسیار اهمیت خواهد داشت. یعنی تحرکاتی شکل خواهد گرفت که استفاده از این ابزار و از این قابلیت کند شود. این تحرکات بیشتر منشأ غربی دارند. کشورهای غربی تلاش دارند سازمان شانگهای به آن ظرفیت و قابلیت نرسد که زمانی بتواند از ابزارهایی که در حوزه انرژی در اختیار دارد برای تنظیم روابط و به عنوان اهرم فشار در رقابت با آمریکا و غرب استفاده کند. این موضوع، مهمترین تهدید برای سازمان شانگهای است؛ یعنی در این سازمان این ترس وجود دارد که نوع نگاه غربیها باعث شود تحرکات آنها به سمت و سویی حرکت کند که سازمان شانگهای را دچار ناکارآمدی کند. به نظر میرسد اگر بخواهیم تحلیلی نسبت به سازمان شانگهای داشته باشیم، کانون تحلیل ما باید این مسئله باشد که غرب صرفاً با رویکرهای امنیتی و نظامی به شانگهای و مباحث مربوط به آن نگاه نمیکند. غرب با مباحث مربوط به انرژی تلاشهای بیشتر و پذیرفتهتری را شکل میدهد تا بتواند سازمان شانگهای را از یک سازمان کارآمد و موثر در عرصه معادلات منطقهای و بینالمللی دور کند. اینکه این موضوع محقق شود یا خیر، امری است که باید آن را به آینده موکول کرد. ولی ظرفیتها نشان میدهد تلاشها برای ناکارآمدی این سازمان تلاشهایی کاملاً جدی و واقعی است».
سخنران بعدی نشست، خانم دکتر ماندانا تیشهیار، پژوهشگر حوزه اوراسیای مرکزی بود که صحبتهای خود را با اشاره به موقعیت جغرافیایی حوزه سازمان شانگهای آغاز کرد. وی با اشاره به اینکه این حوزه از دریای بالتیک تا دریای چین، از سیبری تا خلیج فارس و از خلیج فارس تا خلیج بنگال گسترده است، گفت: «این وسعت سازمان شانگهای را نشان میدهد؛ سازمانی که به خاطر جمعیتش میتوان گفت پس از سازمان ملل، بزرگترین قطب سیاسی در جهان است. در این سازمان مردمانی از ادیان و مذاهب مختلف – تائوئیسم، هندوئیسم، اسلام، مسیحیت ارتدکس – همه دور هم جمع شدهاند. آنها به دنبال چه هستند و چه چیزی باعث شده بتوانند دور هم جمع شوند؟ شاید بتوان دو اصل اساسی را در نظر گرفت. یکی ثبات منطقهای است. یعنی اینکه همه کشورهای عضو اصلی – چین، روسیه و کشورهای آسیای مرکزی – به اضافه اعضای ناظر – ایران، پاکستان، هند و مغولستان و افغانستان – و همچنین سریلانکا و بلاروس که اعلام کردهاند میخواهند گفتگوهایی را با سازمان شانگهای آغاز کنند، همگی به دنبال ثبات منطقهای هستند. بیشتر این کشورها که درگیر منازعات قومی و مذهبی در داخل هستند، کشورهایی که نیاز به انرژی برای مصرف دارند و نیز آنها که تولیدکننده انرژی هستند و نیاز به راههای امنی برای انتقال این انرژی دارند، همگی بیثباتی در منطقه را به زیان منافع اقتصادی و سیاسی خود میبینند».
دکتر تیشهیار، دومین عاملی که همه کشورهای منطقه در پی آن هستند را موازنه قدرت در این منطقه دانست و این امر را به ویژه در مورد دو قدرت اصلی حاضر در سازمان (روسیه و چین) صادق دانست. وی با طرح مفهوم «منطقه شانگهای» گفت: «من اصطلاح «منطقه شانگهای» را به کار میبرم، زیرا منطقهای است که شامل بخشی از اوارسیا و آسیای مرکزی میشود، بخشی از غرب آسیا را در بر میگیرد، و همینطور بخشی از آسیای جنوبی و نیز شرق آسیا را در خود دارد. بنابراین خودش هویت مستقلی است که در قالب هیچکدام از این مناطق نمیگنجد و میتوانیم آن را «منطقه شانگهای» بنامیم. دو قدرت اصلی در منطقه شانگهای، یعنی چین و روسیه که به دنبال شکلدهی به یک نظم نوین جهانی چندجانبه هستند، بسیار مایلند که بتوانند قدرتهای این منطقه را دور هم جمع کنند و روابطی را بین خود تعریف کنند که بازی با حاصل جمع صفر نباشد و بتوانند منافع یکدیگر را تأمین کنند، همکاریهایی را در قالب این سازمان شکل دهند و به علاوه، موضعی را در داخل سازمان اتخاذ کنند که در تقابل با غرب، اتحادیه اروپا و آمریکا نباشد و با آنها نیز به حاصل جمع صفر نرسند».
وی این مطالب را چارچوبی کلی دانست که سازمان شانگهای را در بر گرفته است و ادامه داد: «اما مسئله این است که چرا الان بحث انرژی در سازمان شانگهای مطرح میشود و چرا در حال حاضر این کشورها میخواهند دور هم جمع شوند و این ائتلاف منطقهای را تداوم ببخشند؟ میتوان گفت فرصت نابی در منطقه به وجود آمده و پس از فروپاشی شوروی، برای اولین بار روسیه در تلاش است تا برای خود در قالب شانگهای متحدین منطقهای تعریف کند. چین هم برای اولین بار تلاش دارد در چارچوب سازمان شانگهای روابط خود را با هند گسترش دهد. این کشور درصدد است در اختلافات هند و پاکستان برای خود نقش میانجی را تعریف کند. هند پس از گذار از سوسیالیسم نهرویی خیلی روی این موضوع تأکید دارد که همپیمانانی در منطقه داشته باشد و برای اولین بار دارد وارد پیمانی میشود که در آن پاکستان و چین، یعنی دو رقیب اصلیاش حضور دارند. البته همپیمانان قارهای این کشور، یعنی ایران و روسیه هم در این سازمان حضور دارند و همچنین کشورهای آسیای مرکزی که هند خیلی مایل است جای پایی را در آن منطقه برای خود تعریف کند. برای افغانستان که دههها بیثباتی را تجربه کرده، ورود به شانگهای میتواند یک حمایت منطقهای را فراهم بیاورد که میتواند منافع خود را از این طریق تأمین کند. همچنین ورود افغانستان و ایجاد ثبات از طریق همکاری همسایگان میتواند کریدورهای جنوبی برای دسترسی به آبهای گرم را برای کشورهای شمالی فراهم کند. ایران نیز بر این باور است که اگر از این ائتلاف انرژی حمایت کند و آن را شکل دهد، شاید شکلگیری کنسرسیومی از شرکتهای ملی نفت کشورهای منطقه شانگهای بتواند باعث شود که تحریمهای انرژی علیه ایران تا حدودی مهار شود. اگر یک کشور بخواهد سرمایهگذاری کند حتماً دچار آن تحریمها خواهد شد، اما اگر گروهی از کشورها در قالب یک کنسرسیوم پا پیش بگذارند، شاید بتوانند راه و مفری را برای ایران باز کنند».
وی مسئله دیگر را این موضوع دانست که آیا سازمان شانگهای اصلاً این ظرفیت را دارد و آیا در برنامهها و دستور کارش این موضوع وجود دارد که به این سمت و سو حرکت کند یا خیر؟ وی در این رابطه گفت: «از سال 1996 که پیمان شانگهای شکل گرفت، اولین دغدغه کشورهای تشکیل دهنده آن، یعنی چین، روسیه و کشورهای آسیای مرکزی، حل اختلافات مرزی بود. تا سال 2001 هم این کشورها همین روند را طی کردند. اما میتوان گفت از واقعه 11 سپتامبر 2001 به بعد، سازمان شانگهای نیز وارد فاز جدیدی شد و بحث همکاریهای نظامی، انجام مانورهای مشترک، انجام همکاریهای چندجانبه نظامی مورد تأکید قرار گرفت. سال 2004 اوج اینگونه همکاریها بود که کشورهای عضو، دفتری را نیز در بیشکک برای مبارزه با تروریسم تأسیس کردند. آنها سه عامل را در منطقه به عنوان تهدیدهای اصلی برای خود مطرح کردند که عبارت بود از فعالیتهای تروریستی، فعالیتهای بنیادگرایانه و فعالیتهای جداییطلبانه. آنها سعی کردند این موضوعها را در قالب سازمان شانگهای وارد کنند و یک سری همکاریها را در حوزه امنیتی تعریف کنند؛ به نحوی که از این زمان به بعد، غربیها به شانگهای لقب «ناتوی شرق» داده و یا آن را جانشین ورشو خطاب کردند».
دکتر تیشهیار با بیان اینکه از سال 2005 دور جدیدی شروع شد که در آن بعد اقتصادی همکاریهای سازمان شانگهای آغاز شد، اظهار داشت: «این امر تا حدی پیش رفت که امروزه ازبکستان 42 درصد مبادلات اقتصادی خود را با کشورهای منطقه شانگهای انجام میدهد. تاجیکستان نیز 36 درصد مبادلات اقتصادی خود را با این کشورها انجام میدهد. چین و روسیه نیز از سال 2000 تا سال 2010 همکاریهای اقتصادی خود را پنج برابر افزایش دادند. چین و آسیای مرکزی از سال 2000 تا 2010 این همکاریها را 14 برابر افزایش دادند. این نشان میدهد که همکاریهای اقتصادی در چارچوب شانگهای چقدر خوب پیش رفته است. بعد از اینکه در سال 2005 بحث تشکیل کریدور انرژی یا باشگاه انرژی در قالب شانگهای مطرح شد، استدلالی که کشورهای عضو و همچنین کشورهای ناظر آوردند این بود که این مجموعه، از مقتدرترین تولیدکنندگان تا پرمصرفترین مصرفکنندگان انرژی را شامل میشود. از یک طرف روسیه، ایران، قزاقستان و ازبکستان هستند که هم نفت و هم گاز تولید میکنند. از طرف دیگر چین، هند، پاکستان، تاجیکستان و قرقیزستان هستند که مصرفکنندگان انرژی به شمار میروند. چین و هند در حال تبدیل شدن به بزرگترین مصرفکنندگان انرژی در دنیا هستند. بنابراین این کشورها میتوانند چنین ائتلافی را شکل دهند. در اجلاس سال 2005 ایران پیشنهاد کرد نخستین نشست بین وزرای نفت و گاز کشورهای منطقه شانگهای در تهران برگزار شود. پوتین نیز در همان زمان پیشنهاد داد که باشگاهی از کشورهای صادرکننده، واردکننده و عبوردهنده تشکیل شود که بقیه کشورها نیز از این پیشنهاد استقبال کردند».
وی در ادامه این سیر این تاریخی افزود: «در سال 2007، بحث انرژی در صدر بحثهای نشست گفتگوی سران شانگهای قرار داشت. در آن نشست پوتین گفت من متقاعد شدهام که گفتگوهای انرژی، همگرایی میان برداشتهای ملی ما از امنیت انرژی و ایجاد یک باشگاه انرژی میتواند زمینهساز همکاریهای بیشتر ما در آینده باشد. نظربایف، رئیسجمهور قزاقستان نیز این امر را تأیید کرد و پیشنهاد کرد یک آژانس انرژی شانگهای تشکیل شود که نوعی مرکز تفکر یا اتاق فکر باشد و از بورس انرژی شانگهای حمایت کند. در سال 2009 و در جلسه بعدی این کشورها، پوتین پیشنهاد تشکیل یک مجمع انرژی را داد. یعنی روسیه دائماً روی نظر خود پافشاری و تأکید میکند. روسیه پیشنهاد داد قراردادهای دوجانبهای که بین کشورهای منطقه بسته شده و همچنین قراردادهای چندجانبه – مثلاً انتقال گاز از ترکمنستان به چین که باید از ازبکستان و قزاقستان عبور کند و چند کشور منطقه درگیر آن هستند – را در چارچوب کلان شانگهای تعریف کنند».
دکتر تیشهیار سخنرانی خود را با طرح یک سوال و پاسخ به آن ادامه داد: «اما اگر این همه استقبال میشود و این همه منافع کشورهای عضو و ناظر تأمین میشود، پس چرا این باشگاه انرژی تاکنون تشکیل نشده و این همکاریهای انرژی در عرصه عمل ایجاد نشده است؟ چه چالشهایی در برابر همکاری کشورهای عضو شانگهای وجود دارد؟ به نظر من این چالشها را میتوان در سه سطح بررسی کرد. یک سطح، سطح داخلی است. بسیاری از کشورهای این منطقه اقتصادهای ضعیفی دارند. اختلافات قومی و مذهبی در این کشورها بسیار جدی است. نظامهای اقتدارگرایی که در این کشورها وجود دارد، نتوانسته با فساد اقتصادی به درستی مبارزه کند. این فساد اقتصادی و اعتراضهایی که به دنبال آن به وجود آمده، نوعی عدم ثبات سیاسی را در این کشورها به وجود آورده است. وقتی اقتصاد باز و ثبات سیاسی وجود نداشته باشد، امکان سرمایهگذاری تا حدی کاهش پیدا میکند. در این شرایط نمیتوان ریسک کرد و سرمایهها را به آن کشور آورد و یا سرمایهگذاریهای مشترک کلان انجام داد».
وی در مورد سطح دوم گفت: «سطح دوم، سطح منطقهای است. در سطح منطقهای، اختلافات دوجانبه هنوز خیلی پررنگ است. سازمانهای منطقهای دیگری نیز مثل اکو یا جامعه اقتصادی اوراسیا (اوراسک) وجود داشتند، اما آنها هم نتوانستند کاری از پیش ببرند و یک همگرایی اقتصادی در منطقه به وجود بیاورند. در واقع کشورهای عضو عملاً بیش از آنکه شریک هم باشند، به گونهای رفتار میکنند که گویی رقیب یکدیگر هستند. این امر به ویژه بین روسیه و چین وجود دارد. این کشورها بازیای را انجام میدهند که ضمن اینکه میخواهند به طور کامل به صورت برد – باخت نباشد، در عین حال رقابتهای آنها از قبل وجود داشته است. روسیه هنوز هم تمایل ندارد چین جای پای محکمی در حیاط خلوت این کشور برای خود پیدا کند و هنوز میخواهد سایه خودش را بر سر کشورهای منطقه ببیند. تکلیف اعضای ناظر هم هنوز مشخص نیست که آیا به طور رسمی عضو میشوند یا خیر. اگر بخواهند عضو رسمی شوند هم مشکلاتی وجود دارد؛ مثلاً رقابت یا ستیز دیرینه بین هند و پاکستان یک مشکل اساسی است. رقابتهای بین هند و پاکستان باعث شد سازمان «سارک» در جنوب آسیا به بنبست برسد. سوال این است که اگر این دو وارد شانگهای شوند همین اتفاق نخواهد افتاد؟ اختلافات بین چین و هند نیز هنوز چشمگیر است. این دو کشور بیشترین میزان مبادلات اقتصادی را با یکدیگر دارند، اما در عرصه ژئوپلیتیک و منطقهای در حال رقابت با هم هستند. یکی از شرطهایی که چین برای عضویت دائمی هند تعریف میکند، این است که جای پایی برای خود در سازمان سارک پیدا کند و بتواند در جنوب آسیا فعالیت کند. همین امر باعث شده چین بیشتر طرف پاکستان و روسیه طرف هند را بگیرد. همکاریهای هند و آمریکا نیز خود یک مانع است. به هر حال سازمان شانگهای، سازمانی است که چندان نمیتواند منافع غرب را تأمین کند. وقتی هند دارد روابط خود را با غرب و به ویژه با ایالات متحده پیش میبرد، میبینیم که تا چه حد حاضر به امتیاز دادن است. حداقل در مورد ایران شاهد بودیم که هند چقدر از همکاری با ایران پا پس کشید. به همان نسبت، در مورد عضویت در سازمان شانگهای هم دودل است و دولتمردان این کشور مواضع چندان محکمی در این رابطه نداشتهاند. از همه مهمتر اینکه چین و روسیه فکر میکنند که اصلاً چرا باید پای هند و پاکستان را نیز به بازی بزرگ انرژی در منطقه خزر یا آسیای مرکزی باز کنند؟ شرکتهای نفتی هندی و یا شرکتهای پاکستانی تاکنون حضوری در این منطقه نداشتهاند. روسیه و چین همچنین نگران این هستند که حضور پاکستان به بنیادگرایی در منطقه و حمایت از گروههای تروریستی دامن بزند».
دکتر تیشهیار در مورد سطح سوم یا سطح بینالمللی نیز گفت: «در سطح سوم که سطح بینالمللی است، غرب همانند چین و روسیه به دنبال حفظ موازنه قدرت در این منطقه است. غرب مایل نیست ببیند که در این منطقه یک ائتلاف مهم شکل گرفته است. امروز این عامل انرژی است میتواند کشورهای منطقه را به هم پیوند دهد و فردا این عامل میتواند مبادلات اسلحه باشد و این کشورها باشگاه اسلحه تشکیل دهند. همین الان هم این امر را میتوان مشاهده کرد. چین و پاکستان مبادلات تسلیحاتی گسترده دارند. روسیه و هند هم چین مبادلاتی دارند. روسیه و ایران، ایران و چین، چین و روسیه نیز این مبادلات را دارند. بنابراین اگر همه این کشورها میتوانند با یکدیگر ائتلافی را تشکیل دهند که از نظر اقتصادی پیوستگی داشته باشند، چرا از نظر نظامی یک ائتلاف قوی را تشکیل ندهند؟ بنابراین غربیها در مقابل، طرح «آسیای مرکزی بزرگتر» را مطرح میکنند. بحث این طرح هم این است که پیوند اقتصادی بین آسیای مرکزی و جنوب آسیا را گسترش دهند و در کنار آن، بحث تغییر ساختارهای سیاسی در این کشورها مطرح است. وقتی بوش طرح «خاورمیانه بزرگتر» را مطرح کرد، یک بحث عمده در آن، تغییر ساختارها و چارچوبهای سیاسی در کشورهای خاورمیانه بود. اتفاقاتی که امروزه میافتد، خیلی شبیه مسائلی است که در طرحهای آمریکاییها مطرح میشد. حتی با اینکه ممکن است بگوییم چه در آسیای مرکزی و چه در خاورمیانه، این حکومتها چندان هم با غرب بیگانه نبودند و روابط خوبی هم با غرب داشتند، اما پاسخگوی نیازهای جدید نظام غربی و ساختار کلی جهانی شدن نبودند. بنابراین، این فقط اقتصاد سیاسی نیست که باعث میشود یک ائتلاف بین کشورهای منطقه به وجود بیاید، بلکه ژئوپلیتیک منطقه هم بسیار مهم است که تاکنون به شکل یک مانع عمل کرده است.
دکتر تیشهیار در خاتمه صحبت خود، به بیان چشماندازی از آینده پرداخت و گفت: «به نظر میرسد مثلث روسیه – چین – هند که قدرتهای اصلی در این منطقه هستند، به این سمت نخواهند رفت که به سرعت یک کارتل انرژی را تشکیل دهند. اما به نظر میرسد که یک مرکز رایزنی انرژی میتواند در کوتاهمدت تشکیل شود؛ جایی که این کشورها در گام نخست بتوانند کارهای مشورتی انجام دهند و یک نوع رقابت همکاریجویانه بین خود تشکیل دهند. یعنی هم رقابت پیشین را حفظ کنند و هم تا حدودی به سمت همکاری گام بردارند. یک ضربالمثل چینی هست که میگوید هر کاری را که میخواهید شروع کنید، از ساده شروع کنید تا به پیچیده برسید. به نظر میرسد در منطقه شانگهای، این ضربالمثل چینی میتواند در تشکیل باشگاه انرژی کاربرد داشته باشد